در کتابخانه، در یک نشست، صد صفحه خواندم، حروف چاپی کوچک و ریز. ساختمان را که ترک کردم کتاب همانطور روی میز ماند، گشوده در صفحهای که مشغول خواندنش بودم. روز بعد برگشتم، و کتاب هنوز آنجا بود، گشوده در همان صفحه.
کوتاهترینها از عشق تا مرگ
فکرش را بکنید که ار نست همینگوی تنها پشت پاکت سیگارش را داشته باشد، تا بر روی آن داستانهای شاعرانه هایکو مانند با مضمون عشق بنویسد، تمام وجد و خلسه عشق را در کوتاهترین شکل ممکن و در عین حال گویا و سرگرمکننده بیان کند و به فلسفه نامیرایی، یا مرگ عشق، نیز بپردازد. کوتاهترین داستانها از عشق و مرگ، ...
5 ضرب در 2 (5 نمایشنامه دو شخصیتی برای 2 بازیگر مرد) مجموعه دنیای مدرن 2
ما همهمون چسبیدیم به زندگی. شاید این ثابت کنه که هیچی بعد از مرگ وجود نداره؟ شاید یه قسمتی از ما میدونه که این تمام اون چیزیه که ما داریم و سعی میکنه تا جایی که ممکنه نگهش داره.
مرد دربند (گزیده داستانهای کوتاه اروپا)
آفتاب روی صورت او افتاده بود و بیدارش کرد. اما باعث شد چشمهایش را ببندد. از سرازیری جاری شد بیآنکه مانعی بر سر راهش باشد. به صورت جریانی سیال درآمد. دستههای مگس را جمع کرد که بالای سر او میپریدند و بر پیشانی مرد مینشستند. گرد سر او میچرخیدند. بعد جای خود را به دستهای تازه از راه رسیده میدانند. ...
5 ضرب در 1 (5 تکگویی برای زنان) مجموعه دنیای مدرن 4
انگاری در بهشت بالای سرم باز شده بود، صاف همون لحظه، و من میتونستم صدای جهانو بشنوم. تمام چیزی که من میشنیدم فریاد این هستی بود... میدونی چی میگفت؟ داشت میخندید. آره. همه حواسشو جمع کرده بود و داشت میخندید، داشت به من میخندید...