رمان خارجی

راز مرگ خانم جونز (ماجراهای دوشیزه مارپل)

(The tuesday club murders)

بر روی سنگفرش پیاده‌رو، جایی که نور خورشید بر آن تابیده بود، جلوی در ورودی پالها رویت آرمز را خون‌آلود کشیده بودم. این‌طور به نظر می‌رسید که به طرز عجیبی ذهن من توانسته چنین تصویری را ناخودآگاه از طریق دستم بکشد، اما همان‌طور که دوباره به مسافرخانه نگاه کردم، دومین شوک به من وارد شد. دست من دقیقا چیزی را که چشمم دیده بود کشیده بود؛ قطره‌های خونی که بر روی پیاده‌رو ریخته بود...

ویدا
9786002910165
۱۳۹۲
۲۶۴ صفحه
۷۸۹ مشاهده
۰ نقل قول
آگاتا کریستی
صفحه نویسنده آگاتا کریستی
۱۱۳ رمان بانو آگاتا کریستی، نویسنده انگلیسی داستان‌های جنایی و ادبیات کارآگاهی بود. او با نام مستعار ماری وستماکوت (به انگلیسی: Mary Westmacott) داستان‌های عاشقانه و رومانتیک نیز نوشته‌است، ولی شهرت اصلی او بخاطر ۶۶ رمان جنایی اوست. داستان‌های آگاتا کریستی، بخصوص آن دسته که در باره ماجراهای کارآگاه هرکول پوآرو و یا خانم مارپل هستند، نه تنها لقب «ملکه جنایت» را برای او به ارمغان آوردند بلکه وی را به‌عنوان یکی از مهم‌ترین و مبتکرترین نویسندگانی که در راه توسعه و ...
دیگر رمان‌های آگاتا کریستی
ماجراهای پارکر پاین
ماجراهای پارکر پاین در قسمت عقب یقه لکه‌ای خون بود. بعد روی گردن جنازه که حالا دیگر برهنه بود، خم شد و از نزدیک‌تر نگاه کرد و به تندی گفت: این مرد بر اثر ضربه نمرده آقای دکتر، در کاسه سرش چیزی فرو کرده‌اند. می‌توانید دقیقا سوراخ‌ریزی را که پشت سرش هست ببینید.
دروازه سرنوشت
دروازه سرنوشت شهر دمشق چهار دروازه عظیم دارد. دروازه سرنوشت، گذرگاه صحرا، مغار فلاکت، قلعه ترس. منم دروازه بغداد، گذرگاه دیار بکر. ای کاروان مکن از این گذر عبور، یا بگذری اگر، آوازه‌خوان مشو. آیا شنیده‌ای تو سکوتی را، در مرگ ماکیان، گویی هنوز سوت پرنده‌ای به گوش می‌رسد؟
راز قطار آبی
راز قطار آبی خانم آگاتا کریستی بدون شک پرآوازه‌ترین نویسنده داستان‌های پلیسی جنایی در سراسر جهان است. قهرمان بسیاری از داستان‌های او یک کاراگاه باهوش کوتاه قد و بذله‌گوی بلژیکی به نام هرکول پوارو است که نظیر خالق خود، در بین ادبیات پلیسی، شهرت و محبوبیت فراوانی دارد.
حماقت گرینشاو (ماجراهای دوشیزه مارپل)
حماقت گرینشاو (ماجراهای دوشیزه مارپل) آلیسا در حالی که به عروسک زل زده بود گفت: درست است که جان ندارد، اما به نظر می‌رسد جان دارد، این‌طور نیست؟ خانم گروز در حالی که با دستمال گردگیری دور اتاق می‌چرخید، گفت: این عروسک حالم را دگرگون می‌کند، به قدری حالم را بد می‌کند که اصلا دوست ندارم وارد اتاق پرو شوم.
شاهدی برای دادگاه
شاهدی برای دادگاه اولین بار از زبان ویلیام رایان خبرنگار آمریکایی بود که ماجرا را شنیدم قبل از برگشتنش به نیویورک داشتم در لندن شام را با او می‌خوردم که اتفاقی گفتم فردا صبح می‌خواهم به فولبریج بروم.
مشاهده تمام رمان های آگاتا کریستی
مجموعه‌ها