زمستان زودتر به ونیز آمده است. پسر بچه یتیم در حال فرار هستند و در کانالهای قدیمی و کوچههای مه گرفته شهر پنهان میشوند. آن دو با گروهی از بچههای خیابانی و رئیس مرموزشان آشنا میشوند. پناهگاه آنها یک سینمای متروکه است.
۱۲ رمان
کورنلیا فونکه از نویسندگان معاصرادبیات نوجوانان آلمان است، نویسندهای خلاق که بسیاری او را همتای آلمانی جی کی رولینگ، آفریننده ی "هری پاتر" میدانند.
کورنلیا فونکه در دهم دسامبر ۱۹۵۸ در شهر دورستن (Dorsten ) آلمان زاده شد. دوره ی دبیرستان را در همان شهر به پایان رساند. پس از گرفتن دیپلم به هامبورگ رفت تا رشته امور تربیتی بخواند. پس از دانش آموختگی ۳ سال به عنوان مددکار اجتماعی در پروژه های آموزشی کار کرد. کار با کودکان ...
ارباب دزدها
زمستان زودتر به ونیز آمده است.دو پسر بچه یتیم در حال فرار هستند و در کانالهای قدیمی و کوچههای مه گرفتهی شهر پنهان میشوند.آن دو با گروهی از بچههای خیایانی و رئیس مرموزشان آشنا میشوند.پناهگاه آنها یک سینمای متروکه است.کاراگاهی که تمام فکرش مشغول تغییر دادن قیافه خودش و نگهداری از لاکپشتهایش است.اما خطر بزرگتری که آزادی تازه به دست ...
اژدهاسوار
در پی خبر حمله آدمها به دره اژدها، مرغ آتشین و دوست پریزادش سورل، تصمیم میگیرند به سرزمینی بروند که در آن صلح برقرار است. اما ساکنان دره میکوشند آنها را از این سفر بیبازگشت بازدارند. آنها عقیده دارند که چنین سرزمینی تنها یک رویاست. اما مرغ آتشین همین امشب راه میافتد.
طلسم جوهری (قلب جوهری) 3 گانه جوهری 2
فرید همینطور که باندها را در جیب شلوارش میگذاشت، نگاه معذبی به مگی انداخت و گفت: ((اما اونجا خطرناکه. مخصوصا برای یه د...)) او حرفش را تمام نکرد و به جای آن با علاقه تمام مشغول بررسی انگشتان خونآلود پایش شد...
مرگ جوهری (3 گانه جوهری 3)
چشمهایش انگشتخاکی را در جا میخکوب کرد؛ چشمان سرخ در آن تاریکی مطلق، چشمانی هم بیرحم و هم بیروح؛ هیچ دیروز یا فردایی نداشت، بدون نور و گرما، اسیر در سرمای خود، عنصر سرمابخش اهریمنی.
انگشتخاکی آتش دور خود را همچون پوست خز گرمی احساس میکرد. کم مانده بود پوستش را بسوزاند، اما تنها محافظ او در برابر آن چشمان بیروح ...
قلب جوهری (3 گانه جوهری 1)
وقتی که انگشتخاکی روی در شماره 5 کوبید، صدای خشخش ضعیفی از آن طرف به گوش رسید. او در حالی که به سراغ قفل میرفت، آهسته گفت: انگار میخواستن زنده نگهش دارن. اونا افراد محکوم به مرگ رو تو سرداب زیر کلیسا نگه میدارند. از وقتی که الکی به باستا گفتم که یه بانوی سفید تابوتهای سنگی رو اون پایین ...