ایگرن و خانوادهاش در قلعه بیبرنل زندگی میکنند، قلعهای با شیرهای سنگی نعرهکش و کتابهای سخنگو و خندقی پر از مار. پدر و مادر ایگرن جادوگرهایی بسیار ماهرند. حتی برادرش آلبرت هم جادو بلد است. اما ایگرن به جای این کارها دایم شمشیرزنی تمرین میکند، با این امید که روزی شوالیهای معروف شود. روزی پدر و مادر ایگرن موقع جادو دچار اشتباهی لپی میشوند و یکدفعه به شکل دو بچه فیل در میآیند. متاسفانه در همان روز اسموند ناجنس هم به سمت بیبرنل لشکرکشی میکند. حالا این ایگرن است که باید برای نجات پدر و مادر و دفاع از قلعه دست به کار شود.