رمان نوجوان

این همه بادکنک‌های رنگی

در آن نسیم گرم تابستان کودکان به بادکنک‌های ارغوانی رنگ قوطی پر از کبریت را آویختند. بادکنک‌های ارغوانی رنگ را با قوطی‌های پر از کبریت به آسمان فرستادند.

نظر
9786001521478
۱۳۹۳
۳۶ صفحه
۴۶۱ مشاهده
۰ نقل قول
احمدرضا احمدی
صفحه نویسنده احمدرضا احمدی
۳۰ رمان احمدرضا احمدی در ساعت ۱۲ ظهر روز دوشنبه ۳۰ اردیبشهت ماه ۱۳۱۹ در کرمان متولد شد. پدرش کارمند وزارت دارایی بود و ۵ فرزند داشت که احمدرضا کوچکترین آنها بود. جد پدری وی ثقه‌الاسلام کرمانی، و جد مادری‌اش آقا شیخ محمود کرمانی است. سال اول دبستان را در مدرسه کاویانی کرمان گذراند و در سال ۱۳۲۶ با خانواده به تهران کوچ کرد. در دبستان ادب و صفوی تهران دوران ابتدایی را به پایان برد و دورهٔ دبیرستان را در دارالفنون ...
دیگر رمان‌های احمدرضا احمدی
در باغ بزرگ باران می‌بارید
در باغ بزرگ باران می‌بارید
قطار از ریل خارج شد
قطار از ریل خارج شد صاحب مسافرخانه همه را دلداری می‌داد می‌گفت: شما باید یک هفته در این مسافرخانه بمانید تا ریل تعمیر و ترمیم شود و تکه‌های مانده قطار از ریل خارج شود و ریل دوباره ساخته شود شانس داشتید قطار در کنار دریا و یک روستای پر جمعیت از خط خارج شده است در همین مسافرخانه با هم هستیم باید منتظر بمانید و ...
دفتر اول (احمدرضا احمدی)
دفتر اول (احمدرضا احمدی) چقدر این باران دوستانه. بر سر من و تو بارید. شاید هم از همان باران دوستانه بود. که ما یکدیگر را گم کردیم. درختان جوانه زده بودند. که ما یکدیگر را گم کردیم. گم شدن تو و عشق من. محسوس بود. به آسانی نمی‌توانستیم. از آن دل بکنیم. مرگ به آرامی سراغ ما می‌آمد. دیگر قهرمانی در باران نبود. که ...
وقت خوب مصائب
وقت خوب مصائب هر کس به نوع خودش جهان را می‌بیند. اگر من بخواهم به شکلی که دیگران جهان را می‌بینند، جنگ را می‌بینند،انقلاب را می‌بینند ببینم؛ این مال خودم نیست. من به نوع خودم، با عینک خودم، می‌بینم و آن چیزها در من استحاله پیدا می‌کند. خیلی وقت هم دست من نیست که این استحاله چه نتیجه‌ای می‌دهد... باید به اصل شعر ...
عروس و داماد در باران
عروس و داماد در باران یک هفته بود باران می‌بارید. عروس در کنار آینه نشسته بود. در آینه نگاه می‌کرد. در انتظار داماد بود. روز جمعه عروسی عروس و داماد بود. بیرون از خانه عروس باران می‌بارید.
مشاهده تمام رمان های احمدرضا احمدی
مجموعه‌ها