آنها شش سال بود که ازدواج کرده بودند، ولی بیشتر شبیه عاشق و معشوق بودند تا زن و شوهر. مرد در نیروی دریایی، ناخدا بود و هر تابستان مجبور میشد که زن را به مدت چند ماه ترک کند، او دو بار به سفرهای طولانی رفته بود. ولی غیبتهای کوتاه او موهبتی بود که تغییر شکل داده، برای این که اگر روابطشان در طی زمستان کمی بوی کهنگی میگرفت، سفر تابستانی همواوره طراوت و لذت پیشین را به آنها باز میگرداند.