آخرین ماههای زندگیام که به انتظار مرگ میگذرد به نظرم بسیار طولانیتر از تمام عمرم میرسد. قبلا هیچگاه نمیتوانستم مثل حالا با گذشت آهسته زمان کنار بیایم. پیش از این وقتی انتظار قطار را میکشیدم یا سر جلسه امتحان بودم یک ربع ساعت برایم در حکم ابدیت بود ولی حالا میتوانم تمام شب بیحرکت روی تخت دراز بکشم و با بیاعتنایی کامل به این فکر کنم که فردا هم شبی به همین درازی و بیفروغی خواهم داشت.