رمان خارجی

درخت پرتقال

(El naranjo)

درخت پرتقال گیاهی پیوندی و دو رگه است و به واسطه همین پیوند است که به نسبت درخت نارنج، که گیاهی شرقی است، میوه‌ای شیرین‌تر و پرآب‌تر دارد. درخت پرتقال روایت رویارویی، برخورد و درهم تنیدگی اقوام و فرهنگ‌هاست، تلاشی است برای کاویدن خاستگاه‌ها و ریشه‌های ملت‌های امروز و نگاهی است عمیق به تاریخ از دریچه ذوق و خلاقیت ادبی. اگر نگوییم کارلوس فوئنتس در این اثر بیش‌ترین آزادی عمل را به قلم خود داده است، می‌توانیم با اطمینان بگوییم یکی از آزادانه‌ترین آثارش را خلق کرده است تا نگاه سنتی به تاریخ را به پرسش بگیرد. فوئنتس این گیاه را نماد مکزیک و اسپانیا می‌داند و درهم آمیختگی فرهنگ‌ها و خون‌ها را زمینه‌ساز ظهور و بالندگی ملت‌ها.

ققنوس
9786002780911
۱۳۹۲
۲۳۲ صفحه
۵۶۴ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
دیگر رمان‌های کارلوس فوئنتس
آئورا
آئورا زنی پیر، مردی جوان و زنی جوان. در خانه‌ای که همه‌چیز در آن بوی گذشته می‌دهد و گویی تنها نیرویی که آن را برپا نگه داشته یادها و نفس‌ها و عطرهای گذشته است. اما در این میان چیزی ناشناختنی، جادویی شگفت در کار است تا از گذشته بگذرد و به اکنون و آینده، به جاودانگی، برسد: جاودانگی عشق، جاودانگی جوانی. آئورا، ...
لائورادیاس
لائورادیاس کارلوس فوئنتس در لائورادیاس تصویری از قرن بیستم را از نگاه لائورادیاس ارائه می‌کند. داستان زندگی لائورادیاس در مکزیک. به دور از پدر او چند سالی را با مادرش می‌ماند. برادرخوانده‌اش سانتیاگو شورشی آنارشیست است. لائورادیاس متاثر از برادر با انقلابی واخورده‌ای ازدواج می‌کند که حاصل آن دو پسر به نام‌های سانتیاگو و دانتون است. سانتیاگو نقاش می‌شود و دانتون ...
گرینگوی پیر
گرینگوی پیر
کنستانسیا
کنستانسیا دختری میان آفتاب‌گردان‌های پژمرده در انتهای تابستان دراز کشیده و نسیم گیسوی سیاهش را به هم می‌ریزد و صدای پدر، عاشق، شوهر، پسر به او می‌گوید این‌جا بمان، از نو زاده شو، ما را بگذار تا بمیریم اما تو باید زنده بمانی کنستانسیا... به نام ما زنده بمانی، مگذار قهر و غلبه تاریخ نابودت کند... ما را با خاطره‌ات حفظ کن... ما را ...
پوست انداختن
پوست انداختن آن‌چه پیوندتان می‌داد فقط دست‌هاتان بود. پیش پایش زانو می‌زدی تا بر این رابطه نامی بگذاری. او ایستاده پیش روی تو، تو زانو زده در پایش، پاهایش را بغل می‌کردی محکم‌تر و محکم‌تر دست‌هایت را تا کمرش بالا می‌بردی و او خم می‌شد و فقط دست‌هایت را می‌‌گرفت، تو همیشه فروتر، خاکسار، او همواره فراتر. بلند می‌شدی، ایستاده می‌طلبیدیش، دست‌هایتان ...
مشاهده تمام رمان های کارلوس فوئنتس
مجموعه‌ها