رمان ایرانی

ماهی گفت: میشه رفت توی ایوون؟ دکتر خندید و سرش را پایین انداخت. گفت: شما هر جایی که بخوایین، می‌تونین برین... راحت باشید! ماهی رفت توی ایوان. عطر یاس امین‌الدوله همه فضای ایوان را از آن خودش کرده بود. ماهی نفس‌های عمیق می‌کشید و سرش را بالاتر می‌گرفت. توی ایوان قدم می‌زد که در ایوان خانه روبه رویش باز شد. دختری با موهای وزوزی و تاپ سبز رنگ که کتابی توی دستش بود، آمد بیرون. دکتر سیگارش را می‌گیراند. دو زن هم‌دیگر را نگاه می ‌کردند که یکی از رو برود و از ایوان برود بیرون، ولی هیچ‌کدام‌شان کوتاه نمی‌آمدند. دکتر که رد نگاه ماهی را دنبال کرد و متوجه موضوع شد، برگشت. پشت به دختر ایوان ایستاد و گفت: اگه این مزاحم‌ها رو نداشت جای خوبی واسه بازیابی انرژی بود ماهی خندید و گفت: روشم خیلی بازه، چشم دریده!

آموت
9786005941869
۱۳۹۳
۳۰۴ صفحه
۱۷۸ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های محمداسماعیل حاجی‌علیان
اگه زنش بشم می‌تونم شمر رو بغل کنم
اگه زنش بشم می‌تونم شمر رو بغل کنم به مامان گفتم: اگه زنش بشم، می تونم شمر رو بغل کنم؟ توی آشپزخانه ایستاده بود و داشتم چایی می‌ریختم.مادرم پوست بین انگشت شصت و اشاره‌اش را گاز می‌گرفت و بعد تف می‌کرد طرف پشت چادرش. گفت: بیجا کردی بی‌حیا! گفتم: ما..مان!چادر سفیدش را کشید روی سرش و برگشت برود توی هال که گفت : (مرض ، کوفت، زهر عقرب، گیس ...
نیستدر جهان
نیستدر جهان دو روز از ماه عسلمان نگذشته بود، خبرمان کردند نیستدر جهان فوت کرده و زود برگردید. برگشتیم. گلی بدتر از من بود و کارش کشید به فال قهوه و احضار روح. آقاجان آلزایمر گرفته، یک گوشه می‌نشیند و با نیستدر جهانش حرف می‌زند. از بچگی‌اش می‌گوید تا وقتی که به نیستدر جهان برسد. انگار دنیایش همان جا تمام می‌شود. اوایل ...
سمفونی بابونه‌های سرخ
سمفونی بابونه‌های سرخ آن روزها عاشق دختری شده بودم که وقتی به کلیسا می‌آمد، روسری سرخی سرش می‌کرد و ساعت‌ها به ناقوس کلیسا خیره می‌ماند. یک روز که جلوی در چاپخانه و کنار یادمان شهدای ارمنستان ایستاده بودم، به من گفت: تو مگه کار نداری که روپوش چاپخونه کلیسا رو تنت می‌کنی و کنار این یادمان مقدس می‌ایستی و بروبر مردم رو نگاه ...
مشاهده تمام رمان های محمداسماعیل حاجی‌علیان
مجموعه‌ها