رمان ایرانی

نیستدر جهان

دو روز از ماه عسلمان نگذشته بود، خبرمان کردند نیستدر جهان فوت کرده و زود برگردید. برگشتیم. گلی بدتر از من بود و کارش کشید به فال قهوه و احضار روح. آقاجان آلزایمر گرفته، یک گوشه می‌نشیند و با نیستدر جهانش حرف می‌زند. از بچگی‌اش می‌گوید تا وقتی که به نیستدر جهان برسد. انگار دنیایش همان جا تمام می‌شود. اوایل نمی‌توانستم بفهمم آقاجان چه می‌گوید و چه کار می‌کند. از در خانه بیرون نمی‌رفت و فقط به سفیدی دیوار زل می‌زد. کاغذ دیواری همه اتاق‌ها را کندم تا غریبی نکند... امروز هم گلی و دست‌هایش رفته‌اند دورهمی روح احضار بفرمایند. من حوصله این بازی‌ها را ندارم. هدست را توی گوشم می‌گذارم و پوشه آقاجان و نیستدر را باز می‌کنم و دوباره از سر گوش می‌کنم. نمی‌دانم این چه عادت بدی است که من دارم؟ نمی‌توانم روی کاری تمرکز کنم. به خودم می‌آیم می‌بینم آقاجان دارد توی گوشم از نیستدر می‌گوید و من رفته‌ام به خاطرات خودم و گلی.

هیلا
9786005639674
۱۳۹۶
۲۹۶ صفحه
۸۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های محمداسماعیل حاجی‌علیان
4 زن
4 زن ماهی گفت: میشه رفت توی ایوون؟ دکتر خندید و سرش را پایین انداخت. گفت: شما هر جایی که بخوایین، می‌تونین برین... راحت باشید! ماهی رفت توی ایوان. عطر یاس امین‌الدوله همه فضای ایوان را از آن خودش کرده بود. ماهی نفس‌های عمیق می‌کشید و سرش را بالاتر می‌گرفت. توی ایوان قدم می‌زد که در ایوان خانه روبه رویش باز شد. ...
اگه زنش بشم می‌تونم شمر رو بغل کنم
اگه زنش بشم می‌تونم شمر رو بغل کنم به مامان گفتم: اگه زنش بشم، می تونم شمر رو بغل کنم؟ توی آشپزخانه ایستاده بود و داشتم چایی می‌ریختم.مادرم پوست بین انگشت شصت و اشاره‌اش را گاز می‌گرفت و بعد تف می‌کرد طرف پشت چادرش. گفت: بیجا کردی بی‌حیا! گفتم: ما..مان!چادر سفیدش را کشید روی سرش و برگشت برود توی هال که گفت : (مرض ، کوفت، زهر عقرب، گیس ...
سمفونی بابونه‌های سرخ
سمفونی بابونه‌های سرخ آن روزها عاشق دختری شده بودم که وقتی به کلیسا می‌آمد، روسری سرخی سرش می‌کرد و ساعت‌ها به ناقوس کلیسا خیره می‌ماند. یک روز که جلوی در چاپخانه و کنار یادمان شهدای ارمنستان ایستاده بودم، به من گفت: تو مگه کار نداری که روپوش چاپخونه کلیسا رو تنت می‌کنی و کنار این یادمان مقدس می‌ایستی و بروبر مردم رو نگاه ...
مشاهده تمام رمان های محمداسماعیل حاجی‌علیان
مجموعه‌ها