مجموعه داستان داخلی

پرسه در خیابان‌های سرد

امروز هم می‌توانست مثل هر یکشنبه‌ی دیگری باشد. سنگین و ابری...زنگ کلیسا ساعت به ساعت در فضا بپیچد، صبح در میان بوی قهوه و ملافه‌های به‌هم ریخته فرصت فکر کردن به «تو» را کش بدهد و نت‌های پراکنده‌ی «موتزارت» از فاصله‌ی نیمه باز پنجره تا حجم خاکستری ابرها بالا برود. ساعت را نگاه می‌کنم و با شمارش انگشت‌ها هشت ساعت و نیم به جلو می‌آیم. حالا باید پنج بعدازظهر تهران باشد. به یقین تمام برگ درخت‌های باغچه ریخته‌اند و خرمالوهای رسیده شاخه‌های لخت و بی برگ خود را چراغانی کرده‌اند. باد که می‌آید برگ‌های باقی‌مانده را در میان قارقار کلاغ‌ها در هوا می‌پراکند و حجم تخیلات تو را در کادر سینمایی پشت پنجره‌ات بارور می‌کند. تو در خانه چه می‌کنی این وقت روز آقای کارگردان؟ که با شنیدن صدای زنگ تلفن گوشی را برمی‌داری، می‌گویی «الو» ؟ و ضربان قلب مرا بالا می‌بری...

مروارید
9789641912460
۱۳۹۳
۱۰۴ صفحه
۳۱۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های ناهید کبیری
تیراندازی در باک‌هد
تیراندازی در باک‌هد لهجه‌ات خیلی آمریکایی بود. اگر لیلا اسمت را نگفته بود، باور نمی‌کردم ایرانی باشی. تاکسیدو پوشیده بودی با پاپیون مشکی و پیراهن سفید. گفتی: ”متوجه اسمتان نشدم حنا یا هنا؟“ گفتم ”هیچکدام. اسم من هنار است.“ اسمم را دو بار تکرار کردی بعد پرسیدی ”این اسم از کجا می‌آید؟“ شانه‌هایم را بالا انداختم: ”حدس بزنید!“
پیراهن آبی
پیراهن آبی مامور دیگر که کنار من نشسته بود دو عدد عکس از داخل جورابش بیرون آورد گرفت جلوی صورتم و گفت: ‹‹مجبور بودی این کارها را بکنی؟‌ کدام کاباره می‌رقصیدی؟›› گفتم: ‹‹خواهش می‌کنم پاره‌شان کن! این عکس‌ها را در همین خانه خودم گرفته‌ام. پرده‌ها را ببین!›› گفت: ‹‹چند تا از این لباس‌ها داری؟›› گفتم: ‹‹سه تا، سبز و سفید و قرمز›› به سکه ...
کشتی ماه عسل
کشتی ماه عسل
با دمپایی‌های لنگه به لنگه
با دمپایی‌های لنگه به لنگه در ساعت 5 عصر با آن شکل و شمایل اتو زده از جلو چشم‌های حیرت زده زنش می‌گذرد و به طرف پارکینگ به راه می‌افتد. بوی ادکلنش بعد از 1000سال خانه را پر کرده و زنش را به عطسه انداخته است. سر راه 1 دسته رز زرد می‌خرد. گلی که می‌داند مرجان چقدر دوست دارد...
مشاهده تمام رمان های ناهید کبیری
مجموعه‌ها