مجموعه داستان داخلی

جمعه‌های بارانی

9789649623030
۱۳۸۴
۱۰۰ صفحه
۸۰۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های ناهید کبیری
شب و ستاره‌ها و سارا
شب و ستاره‌ها و سارا شراره خانم می‌آید جلو. لباس مشکی تنگ کوتاهی پوشیده که از روی شانه‌هاش با دو بند باریک گره می‌خورد. پارچه لباسش از آن گران‌هاست. برق می‌زند. ساتن است. «چه عجب بفرمایین تو سالن!» من همان‌جا روی صندلی می‌نشینم و از او تشکر می‌کنم. کوهیار در لیوان شراره خانم یخ می‌ریزد. دست راست شراره خانم پر از النگوست. النگوهای نازک نقره‌ای. ...
تیراندازی در باک‌هد
تیراندازی در باک‌هد لهجه‌ات خیلی آمریکایی بود. اگر لیلا اسمت را نگفته بود، باور نمی‌کردم ایرانی باشی. تاکسیدو پوشیده بودی با پاپیون مشکی و پیراهن سفید. گفتی: ”متوجه اسمتان نشدم حنا یا هنا؟“ گفتم ”هیچکدام. اسم من هنار است.“ اسمم را دو بار تکرار کردی بعد پرسیدی ”این اسم از کجا می‌آید؟“ شانه‌هایم را بالا انداختم: ”حدس بزنید!“
مرا به بغداد نبرید (مجموعه قصه)
مرا به بغداد نبرید (مجموعه قصه)
پرسه در خیابان‌های سرد
پرسه در خیابان‌های سرد امروز هم می‌توانست مثل هر یکشنبه‌ی دیگری باشد. سنگین و ابری...زنگ کلیسا ساعت به ساعت در فضا بپیچد، صبح در میان بوی قهوه و ملافه‌های به‌هم ریخته فرصت فکر کردن به «تو» را کش بدهد و نت‌های پراکنده‌ی «موتزارت» از فاصله‌ی نیمه باز پنجره تا حجم خاکستری ابرها بالا برود. ساعت را نگاه می‌کنم و با شمارش انگشت‌ها هشت ساعت و ...
مشاهده تمام رمان های ناهید کبیری
مجموعه‌ها