آنچه روح درام را با ضربانهای دراماتیک زمین جفت و هماهنگ میکند، طرح انسان مشوشی است که از جغرافیای بسته وارد اقلیم دیگری شده است. مدرنیسم با تمام انگهای روز، که پرده از خفیات عالم برداشته، انسان ما را بیحجاب و برهنه به صحنه افکنده است. این صحنهای مضطرب، مایل، دریده، که علم و الهام و لرزههای وحی زمان را با عناصر خود ترکیب کرده، الگویی عرضه میکند که از یک سو مرزهای آیین و سنت عنعنات اجدادی را در هم شکسته و از سویی شورشگرانه بر جباریت مدرنیسم، اسطورههای مدرن دیگری همچون استراگون، ویلی لومان و برانژه (سه گونه) به این جهان ترک خورده هدیه کرده است.