سامان: من سر این چیزهای پیش پاافتاده عصبی نمیشم. (یک تکه رنگ پرتاب میکند.) فقط، گاهی از اینکه معاصر نسل خودم میشم و تا سطح نقشهای عمومی نزول میکنم، چنان احساس بلاهتی به من دست میده که بیاراده سیگار مو میندازم دهنم و عین آدامس شروع میکنم به جویدن. ماهرو: به این ترتیب، در جوار هنرمند عظیمالشانی مثل تو انگار سهم من خواندن یک ترانه کوچک باغی غمناکه. سامان: داری حال منو میگیری مارو. ماهرو: این یکی از آهنگهای درخواستی منه، یادت باشه استاد، من به هر چیزی که بوی خاک منو بده...