حاج ناصر: همه الان تو کانالن!
رضا: پس جمع بچه کمیلیها جمعه.
حاج ناصر: اگه میشد همه رو میآوردیم اینجا...
رضا: کارشون داری حاج آقا؟
حاج ناصر: این فضا جون میده واسه یه مجلس دعای کمیل...
3 گانه خاک (3 نمایشنامه پیوسته)
سرباز: مین که سوت نداره، خره، ناغافل منفجر میشه!
حمید: مین؟!
سرباز: زیر پات پر از مینه، بدبخت! یعنی خبر نداشتی؟
سرباز: شوخی چیه؟ اینجا یه میدون مینه!
حمید: بیخیال بابا!
سرباز: مگه به تو نیستم؟ وایسو سرجات! اگه فکر میکنی قضیه مین شوخیه، این اسلحه باهات شوخی نداره!
دور گردون (بر اساس رمانی از طاهره ایبد) نمایشنامه
هوا مهتابه، من گرممه، ولی دارم میلرزم! ننه میگفت: ((رفتی تو حوض، چاییدی تب کردی.)) آدم تب کنه مگه سرش میچرخه؟ ننه، آدم تب کنه سرش میچرخه؟... اتاق میچرخه، آینه میچرخه، حیاط میچرخه، حوض میچرخه، مهتاب می چرخه، چرخ فلک...
چرخ فلک میچرخه... میچرخه، یکی داره میچرخوندش، یکی داره همه چیز رو می چرخونه... آهای، چرخ فلکی! منم میخوام بچرخم...
تپه افلاک
عباس: کی شهید شده؟
سید: چند روز پیش، قضیه تپه افلاک رو شنیدی؟
عباس: تپه افلاک؟ چه اسم جالبی!
سید: جالبتر از اون میدونی چیه؟ توی سه، چهار روز گذشته، حدود هفتاد تا از بچهها اون بالا شهید شدن، بیشترشون هم از تشنگی.
حلقه مفقوده (مجموعه نمایشنامه)
حبیب: تو اینجا چیکار میکنی؟
گلنسا: اومدم با هم بگردیم!
حبیب: بگردیم؟
گلنسا: دنبال حلقه! حلقه نامزدی، اون متعلق به هر دوی ماست.مگه نه؟
حبیب: باورم نمیشه!
گلنسا: چی؟ این که حلقه رو پیدا کنیم؟
حبیب: این که واقعا تو اومده باشی اینجا!
گلنسا:ولی من اینجام حبیب، نگاه کن.
حبیب: میدونی چند سال انتظار کشیدم گلنسا؟
زنگ خاطرات نرگس (2 نمایشنامه همراه)
نرگس: او چیه؟
احمد: پرنده تو!
نرگس: داره کجا میره؟
احمد: بهت که گفتم. میره سمت خورشید.
نرگس: حالا چرا خورشید؟
احمد: پس بره کجا؟
نرگس: بره پیش بچههاش خب. میدونین چند وقته منتظرش هستن؟
احمد: حتما پیش اونها هم رفته. نمیشه که بیخبر رهاشون کنه و بره. حتما از بچههاش اجازه گرفته که حالا داره اینطور راحت و آسوده بال میزنه.