نمایش‌نامه

تپه افلاک

عباس: کی شهید شده؟ سید: چند روز پیش، قضیه تپه افلاک رو شنیدی؟ عباس: تپه افلاک؟ چه اسم جالبی! سید: جالب‌تر از اون می‌دونی چیه؟ توی سه، چهار روز گذشته، حدود هفتاد تا از بچه‌ها اون بالا شهید شدن، بیشترشون هم از تشنگی.

9789640012741
۱۳۸۹
۱۲۴ صفحه
۲۳۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های حسین فدایی‌حسین
حلقه مفقوده (مجموعه نمایش‌نامه)
حلقه مفقوده (مجموعه نمایش‌نامه) حبیب: تو اینجا چی‌کار می‌کنی؟ گل‌نسا: اومدم با هم بگردیم! حبیب: بگردیم؟ گل‌نسا: دنبال حلقه! حلقه نامزدی، اون متعلق به هر دوی ماست.مگه نه؟ حبیب: باورم نمی‌شه! گل‌نسا: چی؟ این که حلقه رو پیدا کنیم؟ حبیب: این که واقعا تو اومده باشی اینجا! گل‌نسا:ولی من اینجام حبیب، نگاه کن. حبیب: می‌دونی چند سال انتظار کشیدم گل‌نسا؟
زنگ خاطرات نرگس (2 نمایش‌نامه همراه)
زنگ خاطرات نرگس (2 نمایش‌نامه همراه) نرگس: او چیه؟ احمد: پرنده تو! نرگس: داره کجا می‌ره؟ احمد: بهت که گفتم. می‌ره سمت خورشید. نرگس: حالا چرا خورشید؟ احمد: پس بره کجا؟ نرگس: بره پیش بچه‌هاش خب. می‌دونین چند وقته منتظرش هستن؟ احمد: حتما پیش اون‌ها هم رفته. نمی‌شه که بی‌خبر رهاشون کنه و بره. حتما از بچه‌هاش اجازه گرفته که حالا داره این‌طور راحت و آسوده بال می‌زنه.
3 گانه خاک (3 نمایش‌نامه پیوسته)
3 گانه خاک (3 نمایش‌نامه پیوسته) سرباز: مین که سوت نداره، خره، ناغافل منفجر می‌شه! حمید: مین؟! سرباز: زیر پات پر از مینه، بدبخت! یعنی خبر نداشتی؟ سرباز: شوخی چیه؟ این‌جا یه میدون مینه! حمید: بی‌خیال بابا! سرباز: مگه به تو نیستم؟ وایسو سرجات! اگه فکر می‌کنی قضیه مین شوخیه، این اسلحه باهات شوخی نداره!
کانال کمیل (مجموعه نمایش‌نامه)
کانال کمیل (مجموعه نمایش‌نامه) حاج ناصر: همه الان تو کانالن! رضا: پس جمع بچه کمیلی‌ها جمعه. حاج ناصر: اگه می‌شد همه رو می‌آوردیم اینجا... رضا: کارشون داری حاج آقا؟ حاج ناصر: این فضا جون می‌ده واسه یه مجلس دعای کمیل...
مشاهده تمام رمان های حسین فدایی‌حسین
مجموعه‌ها