تاریکی.
صدای دستزدن و سوتزدن و فریادهای سرخوشانه آدمهای یک مهمانی.
نور میآید.
مرد ایستاده است کنار دستگاه پخش صدا. زن نشسته است دورتر.
مرد دستگاه را خاموش میکند.
مرد: این من بودم.
زن او را خیره مینگرد.
۱۸ رمان
محمد چرمشیر (زاده ۱۳۳۹ تهران) نمایشنامهنویس و مدرس تئاتر است. او دانشآموخته رشتهٔ ادبیات نمایشی در سال ۱۳۶۶ از دانشگاه تهران است. محمد چرمشیر بیش از صد نمایشنامه نوشته است. وی پنجاه و چهار نمایشنامهٔ چاپ شده داردو نمایشنامه هایش به زبانهای انگلیسی آلمانی و فرانسوی ترجمه و در کشورهای ایران، آلمان، انگلستان، فرانسه، ایتالیا و آمریکا اجرا شده اند.
تیستو (2 نمایشنامه)
خاک: این پسره دیگه کیه؟
گلدان اول: پسر صاحاب باغه انگاری.
خاک: پس اومده اینجا چیکار؟
گلدان دوم: حتما اومده گلها رو تماشا کنه.
خاک: بهش نمیآد این کاره باشه. بیشتر بهش میآد اومده باشه یه بلایی سر گلها بیاره.
گلدان دوم: به قیافهش نمیآد بدجنس باشه.
گلدان سوم: مگه به قیافهست؟
گلدان اول: این حرفها نیست، فرستادهنش اینجا درس ...
دیوبندان و 2 نمایشنامه دیگر
پدر: نگریستم. اسبی در آتش میسوخت. ترسیدم. روی به سوی دیگر کردم. باز اسبی دیدم که در آتش میسوخت. هولزده روی به سوی دیگر کردم. باز آن اسب دیدم که در آتش میسوخت. دلم از آنچه بود به درد آمد. چشم بر هم نهادم. به سمرقند بودم. به باغ سلطان سمرقند. من در آتشی فرو بودم که اسب در آن ...
چشمهای بسته از خواب و عبدلمیمون لات پاکوتاه (2 نمایشنامه)
نظر علی: تا جایی که ما یادمون میآد این شخص بوده، البته یادمون نیست حالا بوده یا زمانهای قدیم. اینجوری بگم که اگه از آشناهای پدر خدابیامرز ما نبوده باشه، حتما تو شهرداری مشغوله. البته یادمون نیست که مثلا خود شهردار محترم بوده یا یه کاره دیگه. اینجوری بگم که خلاصهاش اسمش برای ما آشناست...