نمایش‌نامه

رقص مادیان‌ها (بازخوانی نمایش‌نامه یرما نوشته فدریکو گارسیا لورکا)

«یرما» نمایش‌نامه‌ای است اثر «فدریکو گارسیالورکا»، شاعر اسپانیایی. در این نمایش‌نامه، یرما زن روستایی جوانی است سرشار از سلامت که صرفا به قصد بچه‌دار شدن ازدواج کرده و از انتظار بیهوده‌اش دل‌سرد است. او از همسرش، خوآن که در اصل پسری ساده است، دلگرمی چندانی نم?‌بیند، زیرا فوآن بیش‌تر او را به چشم معشوقه می‌نگرد تا همسر و همین رابطه برای خوش‌بخت بودنش کافی است. اما یرما که خویی عاشقانه ندارد، اشتیاقی به این رابطه نشان نمی‌دهد. همة فاجعه زاییدة همین ناهماهنگی است. او از دیگران می‌شنود که در میان کوه دیری است و رهبان آن بسیاری اوقات طلسم نازایی زنان را می‌شکند. یرما روزی تصمیم می‌گیرد به آنجا برود. اما افسوس که به شدت سرخورده می‌شود، زیرا او درمی‌یابد که منظور اصلی از آن شهوت‌رانی است. در این حین خوآن ظاهر شده و نیاز به کام‌جویی از او را ابراز می‌دارد. این ضربه یرما را به جنایت و خفه کردن خوآن می‌کشاند. نمایش‌نامة «رقص مادیان‌ها» به بازنویسی نمایش یرما اختصاص یافته است.

نی
9789641850533
۱۳۸۸
۱۲۸ صفحه
۱۰۹۶ مشاهده
۰ نقل قول
صفحه نویسنده محمد چرم‌شیر
۱۸ رمان محمد چرم‌شیر (زاده ۱۳۳۹ تهران) نمایشنامه‌نویس و مدرس تئاتر است.
او دانش‌آموخته رشتهٔ ادبیات نمایشی در سال ۱۳۶۶ از دانشگاه تهران است.
محمد چرمشیر بیش از صد نمایشنامه نوشته است. وی پنجاه و چهار نمایشنامهٔ چاپ شده داردو نمایشنامه هایش به زبان‌های انگلیسی آلمانی و فرانسوی ترجمه و در کشورهای ایران، آلمان، انگلستان، فرانسه، ایتالیا و آمریکا اجرا شده اند.
دیگر رمان‌های محمد چرم‌شیر
پروانه و یوغ
پروانه و یوغ ونسان: دیوارها بلندن، سرد و بلند. آسمون پیدا نیست. مردها روی سنگ‌فرش‌ها راه می‌رن. توی یه دایره راه می‌رن. زمینو نگاه می‌کنن. حرف نمی‌زنن. گوش می‌دن به صدای کفش‌ها که روی زمین کشیده می‌شه. من اون‌جام. میون اون مردها. توی دایره راه می‌رم. زمینو نگاه می‌کنم. حرف نمی‌زنم. گوش می‌دم به صدای کفش‌ها که روی زمین کشیده می‌شه. آسمونو نگاه ...
دیوبندان و 2 نمایش‌نامه دیگر
دیوبندان و 2 نمایش‌نامه دیگر پدر: نگریستم. اسبی در آتش می‌سوخت. ترسیدم. روی به سوی دیگر کردم. باز اسبی دیدم که در آتش می‌سوخت. هول‌زده روی به سوی دیگر کردم. باز آن اسب دیدم که در آتش می‌سوخت. دلم از آن‌چه بود به درد آمد. چشم بر هم نهادم. به سمرقند بودم. به باغ سلطان سمرقند. من در آتشی فرو بودم که اسب در آن ...
همه چیز می‌گذرد تو نمی‌گذری
همه چیز می‌گذرد تو نمی‌گذری سوار یه اسبم. پشت و رو. پشتم به کله اسب، صورتم سمت ماتحتش. اسبه میخکوبه سر جاش، شاد و شنگول سوت می‌زنه و یه پاش رو گرفته هوا. پیشاب می‌ریزه پای یه گل نسترن. از کاری که می‌کنه کیفوره. واق‌واق می‌کنه. خرناس می‌کشه. یه تیکه از شعر «ویلیام بلیک» رو می‌خونه: «ای سرخ گل، تو بیماری آن کرم نامرئی که ...
روایت عاشقانه‌ای از مرگ در ماه اردیبهشت
روایت عاشقانه‌ای از مرگ در ماه اردیبهشت "فراموشی، به یاد آوردن، فراموشی، به یاد آوردن، هذیان غریبی است، دیدم ما همیشه در همین هذیان زندگی کرده‌ایم، همیشه همیشه دیر رسیده‌ایم که همیشه در خواب مانده‌ایم." صدای شکستن... می‌‌شکند انار... می‌جهد خون انار ... حبه‌های سرخ می‌چرخند در هوا ... می‌نشینند حبه‌ها ... می‌نشینند خون انار... سپید... سرخ... سرخ... بادی خاموش می‌کند روشنایی شمع ها... .
مشاهده تمام رمان های محمد چرم‌شیر
مجموعه‌ها