«یرما» نمایشنامهای است اثر «فدریکو گارسیالورکا»، شاعر اسپانیایی. در این نمایشنامه، یرما زن روستایی جوانی است سرشار از سلامت که صرفا به قصد بچهدار شدن ازدواج کرده و از انتظار بیهودهاش دلسرد است. او از همسرش، خوآن که در اصل پسری ساده است، دلگرمی چندانی نم?بیند، زیرا فوآن بیشتر او را به چشم معشوقه مینگرد تا همسر و همین رابطه برای خوشبخت بودنش کافی است. اما یرما که خویی عاشقانه ندارد، اشتیاقی به این رابطه نشان نمیدهد. همة فاجعه زاییدة همین ناهماهنگی است. او از دیگران میشنود که در میان کوه دیری است و رهبان آن بسیاری اوقات طلسم نازایی زنان را میشکند. یرما روزی تصمیم میگیرد به آنجا برود. اما افسوس که به شدت سرخورده میشود، زیرا او درمییابد که منظور اصلی از آن شهوترانی است. در این حین خوآن ظاهر شده و نیاز به کامجویی از او را ابراز میدارد. این ضربه یرما را به جنایت و خفه کردن خوآن میکشاند. نمایشنامة «رقص مادیانها» به بازنویسی نمایش یرما اختصاص یافته است.