میریام
میریام گفت: بشین، از اینکه کسی رو سرپا ببینم عصبی میشم. خانم میلر خودش را در بالش مبل فشرد و تکرار کرد: «چی میخوای؟» میدونی من فکر نمیکنم از اومدنم خوشحال شده باشی. برای دومین بار خانم میلر بیپاسخ مانده بود، دستهاش بیهدف میجنبید. میریام خندهای کرد و دوباره خودش را روی توده بالشهای مبل فشرد. خانم میلر دریافت که ...
1 عالم حرف با شما دارم (داستان کوتاه)
"لوئیچی پیراندلو" در سال 1867 در جزیره سیسیل به دنیا آمد. از دوران جوانی نویسندگی را آغاز کرد. ابتدا با نوشتن داستان کوتاه و سپس رمان و نمایشنامه. او جمعا دویست و چهل و سه داستان کوتاه، هفت رمان و چهل و چهار نمایشنامه نوشته است.
"پیراندلو" در سال 1934 برنده جایزه ادبی نوبل شد. "یک عالم با شما حرف ...
دم در خروجی
اتاق قاضی بازپرس پرونده (دآندره آ)، با قفسه بزرگی که تقریبا تمام دیوار انتهایی را میپوشاند و پر است از جعبههای سبز رنگ در قفسهها که میتوان آنها را پر از پرونده انگاشت. میز تحریر انباشته از پرونده در سمت راست است و در کنار آن، دیوار سمت راست نیز با قفسهای پوشیده شده آن هم پر از پوشه و ...
خمره
... پس من فرزند کائوس هستم. البته این کنایه نیست و واقعیت دارد چرا که من در سرزمینی به دنیا آمدهام در کنار جنگلی انبوه که ساکنان جیرجنتی به زبان خود، آن را کاووزو مینامیدهاند. خانوادهام به خاطر بینماری وبای هولناکی که سال 1867 در سیسیل شیوع پیدا کرد به آنجا پناه برده بودند.
پدرم آن سرزمین را به یاد اولین ...