۳۰ رمان
اکبر رادی (۱۰ مهر ۱۳۱۸ - ۵ دی ۱۳۸۶) نمایشنامهنویس معاصر ایرانی بود.
اکبر رادی در شهر رشت زاده شد. او در ده سالگی به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد. رادی که دانش آموخته رشته علوم اجتماعی از دانشگاه تهران بود، تحصیل در دوره کارشناسی ارشد این رشته را نیمه کاره گذاشت و پس از طی دوره تربیت معلم، به شغل معلمی روی آورد.
شب روی سنگفرش خیس
حامد: در پارکینگ شما چهار تاق باز بود ، دیدم از این طرف صرف بیشتری دارد! (یکی دو قدم پیش میآید.) سلام... انگار جای حساسی وارد صحنه شدهام. شعر میخواندید؟
رخساره: ما، در وقت خودش شعر هم میخوانیم.
حامد: شعر و موسیقی، دو پای ثابت محفل استاد! (توی دستهای سرد و بستهاش ها میکند و به سمت پیانو میآید.) و پیانو... که ...
از پشت شیشهها
اتاقی است خاکستری. دری سمت چپ، دری سمت راست، پنجرهای روبهرو. جلوی پنجره پرده خاکستری رنگی افتاده است. دو سه تابلو، یک گرام، یک کوزه عتیقه و یک کتابخانه کوچک تزیینات اتاق را تشکیل میدهند. وسط، یک میز بزرگ کشودار، و سه طرف آن سه صندلی دیده میشود... نور باید به گونهای تنظیم شود که حرکت زمان را ثبت کند، ...
ارثیه ایرانی
انسان نشانم بده، انسانی گرم، زنده، معاصر، که من صدای جرجر استخوانم را در او بشنوم، انسانی سرشته به ایمان و رنج منتشر، که تمام اعتبار و درخشش پلاتوی تو بسته به جمال اوست. و بی او بدان که صحنه سیاه است، یک غار مدرن، بینور، سرد، که اشباح سرگردانی در سجاف آن بیهوده راه میروند. و آیا نوبت به ...
مرگ در پاییز
شبای پاییز... وقتی آدم تک و تنها جلوی اسبش از زیر درختای بارون خورده رد میشه، این طرف بوتههای خشکیده، اون طرف درختای لیلکی، جاده هم پر از مه... اونوقت توی تاریکی صدای پای اسبتو میشنفی، میشنفی که یه چیزی، یه چیزی مث مرگ از پشت سر بهات نزدیک میشه و ... و آدم خیال میکنه، دیگه تمومه.
شب بهخیر جناب کنت و کاکتوس
کسی که در نبش یک کوچه سنگفرش بارانی و آهنگ دور مهآلود آهسته قد کشیده، آنکه در اولین ملاقات با دین و آیین زنی را دیده است تمام در قامت آبی که محتشمانه ایستاده، آش را در دیگ بزرگ هیاتی چمچه میزد و میگفت دور دیگ گلاب بپاشند و خلوت کنند تا بانوی سیاهپوش نیمهشب بیاید و روی آش پنجه ...