۳۰ رمان
اکبر رادی (۱۰ مهر ۱۳۱۸ - ۵ دی ۱۳۸۶) نمایشنامهنویس معاصر ایرانی بود.
اکبر رادی در شهر رشت زاده شد. او در ده سالگی به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد. رادی که دانش آموخته رشته علوم اجتماعی از دانشگاه تهران بود، تحصیل در دوره کارشناسی ارشد این رشته را نیمه کاره گذاشت و پس از طی دوره تربیت معلم، به شغل معلمی روی آورد.
گزارش (یادداشتهای 1 کارمند)
امروز اتفاق جالبی افتاد: آپاندیس بیگی افاده را کنار گذاشت و خودش مرا صدا زد. از اداره سرازیر شده بودم و خوشخوشک میرفتم، دیدم یکی از عقب سر مرا صدا میزند:
«آقای فسیلباشی... آقای فسیلباشی...!»
برگشتم. دو قدم به پیش بازش رفتم. ولی فرصت نداد اصلا احوالش را بپرسم:
«آقا، چی هوای بدیه. اگه اینجوری پیش بره، باس کروک ماشینمو ...
مردی کنار میرود
‹امروز غروب توی بهارخواب نشسته بودم. خانه کسی نبود. داشتم نعنا و ترخون و تربچه نقلی برای پای سفره پاک میکردم و باد خنک میخوردم. دیدم شعبان وارد شد. گشاد گشاد راه میرفت. مرا که دید به خودش فشار داد و سعی کرد به طور عادی راه برود. مرا میگوئی: نافم افتاد. آمدم پائین. شعبان با لباس روی تخت افتاده ...
آهسته با گل سرخ
تنها دیلمی است که دستمالی در میآورد، و در حالیکه عرق پیشانیاش را پاک میکند، میآید و بی حال توی مبل میافتد. و ساناز، که با ایست جلال آهی میکشد، و بیاختیار دستش را طرف او دراز میکند و میماند... اینک صدای مبادله تک تیرها، رگبار مسلسل، انفجار شدید و آژیر آمبولانس صحنه را محاصره کرده است. سپس صدای شرشر ...
آمیز قلمدون
ارثیه ایرانی
انسان نشانم بده، انسانی گرم، زنده، معاصر، که من صدای جرجر استخوانم را در او بشنوم، انسانی سرشته به ایمان و رنج منتشر، که تمام اعتبار و درخشش پلاتوی تو بسته به جمال اوست. و بی او بدان که صحنه سیاه است، یک غار مدرن، بینور، سرد، که اشباح سرگردانی در سجاف آن بیهوده راه میروند. و آیا نوبت به ...