ساقی و 1 دامان ماه و ستاره
سرکرده تیغ کشیده با غضب به سمت پیرمرد میرود. آرام سرعت میگیرد و شمشیرش را بالا میبرد. نزدیک میشود و تیغش را فرود میآورد که در میانه راه شمشیر دیگری در هوا میچرخد و سرکرده را نقش بر زمین میکند. فتاح که در میدان بازی بیحرکت مانده بود، برای نبرد میدان میگیرد...
1 نامه عاشقانه سانسور شده
یه پسر هیکل میزون، اینجوری... زد تو سینهم/ افتادم تو جوب... گفتم هتته... گفت رتته... یکی گذاشت تو گوشم... گفتم نامردیه... دومیشو از اولیش قایمتر زد/ دست کردم تو جیبم که برم و بیام... چشام و باز کردم، دیدم مریضخونه روسام... حالا ما به همه گفتیم زدیم... شومام بگین زده... آره خوبیت نداره... واردین که...
4 بند مخالف (مجموعه 5 نمایشنامه تک پردهای)
... آنگاه خنجر دهان باز کرد و هفتبار بر هفت بند پیکرش یورش برد. چهار ستون تنش فرو ریخت و پنج رکن بدنش از حیات باز ماند...
حالا من مثل کفتار بالای جنازهات وایستادم و از لاشهات نگهبانی میکنم.
دزدآب شلهپزان ما همه اهل 1 محلهایم
صحنه هر کجا که جماعتی گرد هم آیند.
چشمانداز: شبی مهتابی در اطراف بیرجند، یک چشمه آب در میان چند صخره کوچک و دور تا دور صحنه، صخرههای بلندی که با دو شکاف در رو به رو و راست از هم جدا شدهاند. شکاف رو به رو به اندازه گذر چهار نفر سواره است، چیزی مانند یک تنگه که تا عمق ...