... آنگاه خنجر دهان باز کرد و هفتبار بر هفت بند پیکرش یورش برد. چهار ستون تنش فرو ریخت و پنج رکن بدنش از حیات باز ماند...
حالا من مثل کفتار بالای جنازهات وایستادم و از لاشهات نگهبانی میکنم.
1 نامه عاشقانه سانسور شده
یه پسر هیکل میزون، اینجوری... زد تو سینهم/ افتادم تو جوب... گفتم هتته... گفت رتته... یکی گذاشت تو گوشم... گفتم نامردیه... دومیشو از اولیش قایمتر زد/ دست کردم تو جیبم که برم و بیام... چشام و باز کردم، دیدم مریضخونه روسام... حالا ما به همه گفتیم زدیم... شومام بگین زده... آره خوبیت نداره... واردین که...
دزدآب شلهپزان ما همه اهل 1 محلهایم
صحنه هر کجا که جماعتی گرد هم آیند.
چشمانداز: شبی مهتابی در اطراف بیرجند، یک چشمه آب در میان چند صخره کوچک و دور تا دور صحنه، صخرههای بلندی که با دو شکاف در رو به رو و راست از هم جدا شدهاند. شکاف رو به رو به اندازه گذر چهار نفر سواره است، چیزی مانند یک تنگه که تا عمق ...
زیباترین گلهای قالی و 2 نمایشنامه دیگر
... بافته میشن. میان بالا، لاکی میپیچند به ساقههای سبز که حلقه بزنند دور غنچههای جوونشون که کسی بهشون آسیب نرسونه، گلها کنار تشت آبی میرقصیدند، بالا میآیند، دسته دسته، شناورند، میخونند، همون قالی خاتون، من از آسمون آبی و گلهای صورتی و سرخش و صدای آشناشون میشناسمش، خودم رنگشون کردم، ببین یوسف این کتاب مال پدرم بود، مادر اونو ...