نهنگ تنها
رها: چرا به پیمان نمیگی؟
تمنا: اون میدونه خیلی وقته میدونه، اما نمیخواد قبول کنه. قبول نکرده.
رها: الان چه تصمیمی گرفتی؟
هامون: از تو جدا شم. با خونواده اولم زندگی کنم.
رها: به من فکر نکردی؟
تمنا: جای من بودی چیکار می کردی رها؟
رها: پس زندگی من چی؟ ده سال زندگی من.
پیمان: تو زندگی منو خراب کردی ...
زندگی 1 رویاست
حقیقت همهی این چیزاییه که میبینی، همین سگدونی که تو همهی وجودش، تو سقفش، موریانههاش دارن بهمون میخندن، لای دیواراش که تکتک آجراش دارن بهمون دهن کجی میکنن... چرا ما نباید مثل بقیه باشیم؟ چرا نباید از میراثمون استفاده کنیم؟
میراثمون؟ کدوم میراث؟ اسلحهی بابا؟ ایناهاش، تو گنجینهس، لای پیراهن خونیش، ورش دار و یه گوله تو مخت ...
خواب خیس ماهی (3 نمایشنامه کوتاه 2 نفره عاشقانه)
مهیار: حس میکنم تو رفتی به آینده و من جا موندم، جا موندم تو گذشته و فراموش شدم.
لاله: نباید خیلی به این فکرای احمقانه اجازه بدی بیان تو ذهنت، مهیار تو باید خودتو جمع و جور کنی.
مهیار: میشه دوباره برگردیم به اون روزا؟
لاله: نه.
مهیار: من هنوز عاشقتم.
لاله: باید دل کندن رو یاد بگیری.
کارما
حافظ.
چرا گریه میکنی؟
آرسا.
من گریه نمیکنم.
حافظ.
پس اینا چیه؟ اشک نیست؟
آرسا.
شاید بارونه، نمیدونم از کجا اومده.
ایستادن روبهروی عقربههای کج
نمیدانم چرا هر وقت سرم را میگیرم زیر دوش آب یاد پدر میافتم که شیر آب داغ را باز میکرد و به زور نگهام میداشت زیر دوش آب داغ حمام عمومی، گردنم را محکم میگرفت و اجازه نمیداد تکان بخورم، نگهام میداشت زیر ریزش آب داغ، میسوختم، و جرات نداشتم حرفی بزنم، تا چند روز تمام تنم میسوخت، هر ...