در مردههای بیکفن و دفن، برای اولین بار مقاومت دلخراش جسم بشر در برابر درد، با وحشیانهترین اعمال شکنجه به نمایش گذاشته میشود. دو گروه رو در روی هم قرار می گیرند. شکنجهگر و شکنجهشده.
۳۶ رمان
سارتر روز ۲۱ ژوئن ۱۹۰۵ به دنیا آمد. پدرش ژان باپتیست سارتر (۱۸۴۷-۱۹۰۶) افسر نیروی دریایی فرانسه بود و مادرش آنه ماری (۱۸۸۲-۱۹۶۹) دخترعموی دکتر آلبرت شوایتزر معروف، برندهٔ جایزه صلح نوبل است. پانزده ماهه بود که پدرش به علت تب زرد از دنیا رفت. پس از آن مادرش به نزد والدینش بازگشت.
پدربزرگش چارلز شوایتزر یکی از عموهای آلبرت شوایتزر در مدرسه به آموزش زبان آلمانی اشتغال داشت. ژان در خانه زیر نظر او و چند معلم خصوصی دیگر تربیت ...
غثیان
اصل عمده و اساسی در ادبیات، آنگونه که سارتر میگوید، بررسی رابطه انسان با جهانی نامعقول است، جهانی کمتر دلپذیر، آکنده از ابهام و تردید، آکنده از اضطراب؛ و جهان آنتوان روکانتن از این امر مستثنی نیست. غثیان حدیث انسان تنهایی است که در چرخ و واچرخ زمان، از تنهایی خویش پناهگاهی میسازد تا بنواند در مقابل هجوم افکار سرد ...
سن عقل
مرد قد بلندی وسط خیابان ورسن ژتوریکس بازوی ماتیو را گرفت. ماموری توی پیادهرو مقابل هی پایین و بالا میرفت. «رییس، یک چیزی بهم بده؛ گرسنهام.» چشمهای به هم چسبیده و لبهای کلفتی داشت و بوی الکل میداد. ماتیو پرسید «فکر نمیکنی بیشتر تشنهای یا گرسنه؟» مرد به زحمت گفت «حاضرم برایت قسم بخورم رفیق، حاضرم قسم بخورم.»...
کین
کین هنرپیشه انگلیسی مشهوری است که در اوایل قرن نوزدهم میدرخشد و تمام مردم سطح بالای لندن برای تجلیل از او میشتابند. او مردی است که از افراطکاری پروایی ندارد، احتمالها را به تمسخر میگیرد. به نحوی یکسان با لذت به گستاخی. گشادهدستی و نیز تحقیر روی میآورد. با این همه، ولیعهد انگلستان او را به دوستی خود پذیرفته است ...
اتاق بسته (نمایشنامهای در 1 پرده)
- دوزخ دیگریست.
اتاق بسته را میتوان بیانی دراماتیک برای «هستی و نیستی» قلمداد کرد. سه مرده پس از مرگ به جای جهنم در اتاقی گرفتار میآیند که از آن هیچ راه خروجی نیست. سارتر با تحریف تصور «جهان پس از مرگ» نزد جهانبینیهای تقدیرگرا موقعیتی عجیب ساخته که در آن مجازات محکومان نه شکنجه فیزیکی که نفس گرفتار بودن ...
تعلیق
در ساعت 15:30 دقیقه، ماتیو هنوز در مرز آیندهای وحشتناک را انتظار میکشید، در ساعت 16:30 دقیقه میلان دیگر آیندهای نداشت. پیرمرد از جا برخاست، با پاهای خشکیده و گامهایی شمرده و موقر طول اتاق را پیمود و گفت:
«آقایان!» و لبخند پریدهرنگی زد. اسناد را روی میز گذاشت، اوراق را یکی یکی با مشت نیمبستهاش صاف کرد.
میلان مقابل ...