پیش از این خیال میکردم خودکشی نفرین و لعنت است اما حالا گمان میکنم شوخی کوچکیست با اصل خلقت. میل به آن در برخی آدمها هست، چون غریزهای در کنار سایر غرایز؛ به قدرت گرسنگی و شهوت نیست اما سمجتر از آنهاست.
تهران شهر بیآسمان
مخلص تو آدم چیزفهم. همین دیگه!... تو خودتم از وقتی پاساژ زدی رفقای سابقتو از یاد بردهی... نه بابا! حاج حسنو خیلی وقته ندیدمش. دیگه سونام نمیاد... اون که توپه توپه!... اون فقط یه قلمشه. چار تام بنگاه داره. حالام رفته بندرعباس بنز بیاره... نه مخلصتم؛ بنیاد دیگه با ما راه نمیاد.
مهرگیاه
دیگر کسی صدایم نزد
چند وقت است که دیگر کسی صدایم نزده است!؟ خدا میداند. یکسال! دو سال! آخر چند سال!؟ خدا میداند. دیگر هیچکس توی این خانه نیست که صدایم بزند. امروز چند شنبه است؟ به گمانم دوشنبه باشد. اصلا چه فرقی میکند چه موقع روز است! به من چه که ساعت چند است. هر وقت که میخواهد باشد. اصلا به چه درد ...
محمود دولتآبادی
این کتاب میتواند بازخوانی مجمل داستانهای محمود دولتآبادی به حساب آید. در این بازخوانی جا به جا توضیحاتی دادهام بر نکاتی انگشت گذاشتهام تا شاید ماده خام یک بررسی مفصل فراهم آمده باشد، من بر نشانههایی تاکید کردهام که گمان میکنم در بررسی آثار او اهمیتی ویژه دارد.