رمان ایرانی

دخیل بر پنجره فولاد

نگاه
9789643511456
۱۳۸۳
۱۶۸ صفحه
۱۰۶۳ مشاهده
۱ نقل قول
دیگر رمان‌های امیرحسن چهل‌تن
تالار آیینه
تالار آیینه
مهرگیاه
مهرگیاه
ساعت 5 برای مردن دیر است
ساعت 5 برای مردن دیر است ساعت چهار و بیست دقیقه بود. چرا باید تا ساعت پنج صبر کند؟ این اواخر هیچ وقت نمی‌خواست بداند ساعت چند است؛ بداند کدام روز هفته است و حتی بداند امسال چه سالی است. اما همیشه چیزی بود که آن را به یاد او بیاورد. ممکن بود همسایه‌ فقط یک لحظه صدای رادیویش را بلند کند و این لحظه، لحظه ...
سپیده‌دم ایرانی
سپیده‌دم ایرانی
چیزی به فردا نمانده است
چیزی به فردا نمانده است دیگر چیزی نمانده بود. بایست منتظر می‌ماند. صبح‌ها زنبیل برمی‌داشت و به پارک می‌رفت. ترکش نمی‌شد؛ زمستان و تابستان کارش همین بود. توی پارک اول روی نیمکت می‌نشست خستگی درکند بعد دست توی زنبیلش می‌کرد، بافتنی نیمه کاره‌اش را درمی‌آورد و شروع می‌کرد به بافتن. فقط هم آستین می‌بافت. می‌بافت و می‌بافت و این تمامی نداشت. پیش از رفتن هم ...
مشاهده تمام رمان های امیرحسن چهل‌تن
مجموعه‌ها