رمان ایرانی

دخیل بر پنجره فولاد

نگاه
9789643511456
۱۳۸۳
۱۶۸ صفحه
۱۰۶۳ مشاهده
۱ نقل قول
دیگر رمان‌های امیرحسن چهل‌تن
مهرگیاه
مهرگیاه
تهران شهر بی‌آسمان
تهران شهر بی‌آسمان مخلص تو آدم چیزفهم. همین دیگه!... تو خودتم از وقتی پاساژ زدی رفقای سابقتو از یاد برده‌ی... نه بابا! حاج حسنو خیلی وقته ندیدمش. دیگه سونام نمیاد... اون که توپه توپه!... اون فقط یه قلمشه. چار تام بنگاه داره. حالام رفته بندرعباس بنز بیاره... نه مخلصتم؛ بنیاد دیگه با ما راه نمیاد.
چند واقعیت باور نکردنی
چند واقعیت باور نکردنی پیش از این خیال می‌کردم خودکشی نفرین و لعنت است اما حالا گمان می‌کنم شوخی کوچکی‌ست با اصل خلقت. میل به آن در برخی آدم‌ها هست، چون غریزه‌ای در کنار سایر غرایز؛ به قدرت گرسنگی و شهوت نیست اما سمج‌تر از آن‌هاست.
تالار آیینه
تالار آیینه
چیزی به فردا نمانده است
چیزی به فردا نمانده است دیگر چیزی نمانده بود. بایست منتظر می‌ماند. صبح‌ها زنبیل برمی‌داشت و به پارک می‌رفت. ترکش نمی‌شد؛ زمستان و تابستان کارش همین بود. توی پارک اول روی نیمکت می‌نشست خستگی درکند بعد دست توی زنبیلش می‌کرد، بافتنی نیمه کاره‌اش را درمی‌آورد و شروع می‌کرد به بافتن. فقط هم آستین می‌بافت. می‌بافت و می‌بافت و این تمامی نداشت. پیش از رفتن هم ...
مشاهده تمام رمان های امیرحسن چهل‌تن
مجموعه‌ها