چند روزی بعدتر وقتی جونکو عصری داشت در ساحل قدم میزد، میاکی را دید که تنهایی گرم برپا کردن آتشی است، آتش کوچکی از کندههایی که خودش جمع کرده بود. جونکو با میاکی سلام و احوالپرسی کرد و بعد پای آتش بهش ملحق شد. او که میایستاد زوج خوبی میشد برایش، جونکو چند اینچ برایش بلندتر بود. 2 تایی خوش و بش سادهای کردند و بعد هم خیره شدن به آتش و هیچ نگفتند.