هر دو از در زدند بیرون. جورج از پنجره نگاهشان کرد که از زیر تیر چراغبرق رد شدند و رفتند آنطرف خیابان. با آن پالتوهای چسبان و کلاههای لبهدارشان، شبیه هنرپیشههای نمایشهای واریته بودند.
۳۷ رمان
ارنِست میلر هِمینگوی از نویسندگان برجستهٔ معاصر ایالات متحده آمریکا و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات است. وی از پایهگذاران یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی، موسوم به «وقایعنگاری ادبی» شناخته میشود.
ارنست همینگوی همه عمرش سرگرم ماجراجویی بود. از زخمیشدن در ایتالیا بر اثر اصابت ۲۰۰ تکه ترکشگلوله نیروهای اتریشی در خلال جنگ جهانی اول تا شرکت در خط مقدم جبهههای جنگ داخلی اسپانیا یا سفرهای توریستی به حیاتوحش آفریقا تا ماهیگیری و شکار حیوانات وحشی و زندگی در کوبا. این روحیه ...
پیرمرد و دریا
او پیرمردی بود که با یک قایق کوچک پارویی در آبهای خلیج، «کارش» مشغول ماهیگیری بود. هشتاد و چهار روز بود که برای ماهیگیری رفته بود بیآنکه حتی یک ماهی بگیرد. در چهل روز نخست پسر بچهای با وی آمده بود اما پس از چهل روز که هیچ ماهی نگرفته بودند، والدین پسر به او گفتند که حالا دیگر بخت ...
در زمان ما
شش وزیر کابینه را تیرباران کردند. یکی از وزیران حصبه داشت. کوشیدند او را جلوی دیوار سر پا نگه دارند، ولی او توی آب نشست. پنج وزیر دیگر خیلی آرام جلوی دیوار ایستادند. وقتی نخستین تیرها را شلیک کردند، وزیر سرش را روی زانوهایش گذاشته بود.
در زمان ما به سرعت با استقبال جامعه روشنفکری روبرو شد؛ با داستانهایی چون مشتزن ...
درگذشت پیکلز مک کارتی
ترس از مرگ در چشمهاشان خوانده میشد. نگاه وحشتزدهی گروهان دهشتناکترین چیزیست که در جنگ میتوانی ببینی. نگاهی داشتند عین نگاه گوسفندهایی که به مسلخ میبرندشان و با هر انفجار خودشان را میانداختند روی زمین و کتفهاشان زیر فشار پای دیگران لگدکوب میشد.
شکستناپذیر و 8 داستان دیگر
من صدای فریدمن را شنیدم که فریاد زد: مراقب خودت باش. جیمی. والکات نزدیک جک آمد، در حالی که به او نگاه میکرد. جک با دست چپ به طرف او ضربهای پرتاب کرد و والکات سرش را تکان داد. او جک را از پشت روی طناب گیر انداخت، و او را برانداز کرد و سپس با یک هوک چپ خیلی ...
برفهای کلیمانجارو
حالا به مرگ اهمیت نمیداد. همیشه از درد هراس داشت. او هم به اندازه هرکس دیگری طاقت درد را داشت، اما وقتی طولانی میشد کم میاورد، ولی حالا با چیزی درگیر بود که سخت هراسانگیز مینمود و درست همان لحظه که حس کرد از پا درآمده، دردش تمام شده بود.