دیر کردی ما شام را خوردیم
تصمیم گرفته بود با کسی کاری نداشته باشد تا کسی هم مزاحم او نشود.
تن به گفت و گو نمیداد. در دنیای خودش زندگی میکرد. با این همه، آدمهای فضول دستبردار نبودند. گاه و بیگاه متلک بارش میکردند که زبانش را گربهها خوردهاند. ما میدانستیم یک روز سرانجام طاقتش طاق میشود و با صدای بلند جواب همه را میدهد، اما ...
احتیاط کنید سرتان به لوستر نخورد
زن اگر بخواهد برود میرود، حتا اگر از آسمان سنگ ببارد چه برسد به باد و برف. زنهایی که در باد و برف به راه نمیافتند قصد رفتن ندارند وگرنه خیلی از آنها در چنین هواهایی به راه افتادهاند. آنها وقتی میروند از هیچ چیز نمیترسند؛ حتا از مرگ؛ و اثبات این حرفها خلیی سخت نیست. برای نمونه میتوان گفت ...
تخمگذاری در جیب (3 نمایشنامه)
یوسف: دختر خوبی بود.
یحیی: آره! از لجاجت و اخلاق گندش که بگذریم بد نبود!
یوسف: اگه دوباره ببینیش باز عاشقش میشی؟
یحیی: اگه جلو فروشگاه ایستاده باشه و بارون بیاد خب چارهای ندارم. مکان و زمان خیلی چیزهارو به آدم تحمیل میکنه!
بخشکی شانس (داستانهای مینیمال رسول یونان)
مردی که دیر به خانه میرفت از ترس زنش از دیوار خانه بالا رفت و خود را به پشت بام رساند. از آن جا خود را از راه کولر به انباری سر داد. انباری را مرتب کرد و بعد با دلایلی قانعکننده از پلهها بالا رفت، اما زنش در خانه نبود.
احتیاط کنید سرتان به لوستر نخورد
زن اگر بخواهد برود میرود، حتا اگر از آسمان سنگ ببارد چه برسد به باد و برف. زنهایی که در باد و برف به راه نمیافتند قصد رفتن ندارند وگرنه خیلی از آنها در چنین هواهایی به راه افتادهاند. آنها وقتی میروند از هیچ چیز نمیترسند؛ حتا از مرگ؛ و اثبات این حرفها خلیی سخت نیست. برای نمونه میتوان گفت ...