نمایش‌نامه

تخم‌گذاری در جیب (3 نمایش‌نامه)

یوسف: دختر خوبی بود. یحیی: آره! از لجاجت و اخلاق گندش که بگذریم بد نبود! یوسف: اگه دوباره ببینیش باز عاشقش می‌شی؟ یحیی: اگه جلو فروشگاه ایستاده باشه و بارون بیاد خب چاره‌ای ندارم. مکان و زمان خیلی چیزهارو به آدم تحمیل می‌کنه!

بوتیمار
9786004042727
۱۳۹۵
۶۸ صفحه
۲۴۰ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های رسول یونان
بخشکی شانس (داستان‌های مینی‌مال رسول یونان)
بخشکی شانس (داستان‌های مینی‌مال رسول یونان) مردی که دیر به خانه می‌رفت از ترس زنش از دیوار خانه بالا رفت و خود را به پشت بام رساند. از آن جا خود را از راه کولر به انباری سر داد. انباری را مرتب کرد و بعد با دلایلی قانع‌کننده از پله‌ها بالا رفت، اما زنش در خانه نبود.
همه به هم شب به خیر گفتند اما کسی نخوابید
همه به هم شب به خیر گفتند اما کسی نخوابید «تویی دانیال؟» نگذاشت حالش را بپرسم زود با صدای خفه گفت: «منو به اسم خودم صدا نزن. سگا به اسم من حساس‌ان. اگه اسممو بشنون می‌ریزن رو سرم تیکه پاره‌م می‌کنن.» گفتم: «نترس اینجا هیچ سگی نیس.» به اطراف نگاهی انداخت و همان‌طور آهسته ادامه داد: «تو سگا رو خوب نمی‌شناسی. اونا همه‌جا هستن، فقط دیده نمی‌شن یهو پیداشون می‌شه. ...
کلبه‌ای در مزرعه برفی
کلبه‌ای در مزرعه برفی بهزاد دو پایش را در یک کفش کرد و گفت: «می‌خواهم با او ازدواج کنم.» وقتی گفتیم سونیا اصلا وجود ندارد باور نکرد. با او جر و بحث نکردیم، گفتیم بالاخره متوجه می‌شود خودش را سر کار گذاشته است. اما کار بیخ پیدا کرد. یک روز بهزاد برای‌مان کارت عروسی فرستاد و ما دهان‌مان از تعجب باز ماند...
آن مرد دروغ می‌گفت اینجا بلدرچین نیست
آن مرد دروغ می‌گفت اینجا بلدرچین نیست آیمان: من می‌خوام بخوابم و به بهشت برم. پرستار: چشماتو ببند. شاید هم رفتی. از کجا معلوم! آیمان: پلک‌هایش را می‌بندد بهشت هم مثل اینجاس؟ اونجا هم باید قرص بخورم؟ پرستار: نه فرق می‌کنه! تو بهشت مریضی نیس. آیمان: اما تا اونجایی که من می‌دونم هس. اگه... اونجا... مریضی... نبود شما... شبا... منو... از خواب بهشت جدا نمی‌کردین و بهم قرص نمی‌دادین!
احتیاط کنید سرتان به لوستر نخورد
احتیاط کنید سرتان به لوستر نخورد زن اگر بخواهد برود می‌رود، حتا اگر از آسمان سنگ ببارد چه برسد به باد و برف. زن‌هایی که در باد و برف به راه نمی‌افتند قصد رفتن ندارند وگرنه خیلی از آن‌ها در چنین هواهایی به راه افتاده‌اند. آن‌ها وقتی می‌روند از هیچ ‌چیز نمی‌ترسند؛ حتا از مرگ؛ و اثبات این حرف‌ها خلیی سخت نیست. برای نمونه می‌توان گفت ...
مشاهده تمام رمان های رسول یونان
مجموعه‌ها