رمان ایرانی

شاپرک‌ها هم می‌گریند

به من نگاه کن من همان شاپرکم که با نگاهت تب و شرر زند ز تار من به پود تو

پرسمان
9789648079272
۱۳۹۴
۴۰۴ صفحه
۱۱۳۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مژگان مظفری
ماهک
ماهک غروب بود. یکی از همان غروب‌های دل‌گیر که هر چند یک‌بار همچون بختک، سنگینی‌اش را بر قلب رامش می‌انداخت و راه نفسش را می‌بست. باز هم از دست این دنیا و مردمش دل‌سوخته بود. آن‌قدر که اگر آب همه اقیانوس‌ها را هم بر قلبش می‌ریختند دلش خنک نمی‌شد. پنجره را باز کرد و به آسمان چشم دوخت. دوست داشت دلتنگی خود را ...
محو و مات
محو و مات
پاییز عریان
پاییز عریان
دهل
دهل برف وقتی رو چتر سنگینی می‌کنه و چترها رو خیس می‌کنه مرثیه‌اس، اما وقتی کف دست تو بالا می‌گیری و چند دونه برف تالاپ می‌افته کف دستت سردی برف بهت نشاط می‌ده، اون وقت دیگه مرثیه نیست، تالاپ تالاپ برف روی چتر برات می‌شه ترانه، یه ترانه که هم سرده و هم گرم. سردش مال آدمای بی‌احساس و گرمیش مال ...
فصل تاک
فصل تاک کرشمه زیر شیروانی، گوشه‌ای چمپاتمه زده و در هوای لطیف بهاری گوش به صدای باران سپرده بود. بوی گل‌های باران‌زده، حکایت از بهار داشت. صدای خروشان رود و صدای پسربچه‌های بازیگوش روستا که در زیر سقف نیمه ویران خانه قدیمی ماوا گرفته بودند او به تفکر واداشت...
مشاهده تمام رمان های مژگان مظفری
مجموعه‌ها