رمان ایرانی

شب‌گرد خیال

ـ همه چیز از اون شب بارونی شروع شد، یادته توی حیاط خونه ما زیر بارون وایساده بودی؟ آخرشم با هم دعوامون شد. من اون شب داشتم از پشت پنجره نگاه می‌کردم که ببینم توی حیاط داری چی‌کار می‌کنی، یعنی منتظر بودم یه آتو ازت بگیرم تا دست‌آویزی دستم بیفته و سر به سرت بذارم. وقتی دیدم با اون لباس بنفش مخملی زیر بارون می‌رقصی و موهات به شکل قشنگی به صورت و گردنت چسبیده، یهو یه حالی شدم، دلم فرو ریخت، درست مثل همون موقع که شهرزاد رو دیدم و عاشقش شدم، اولش نخواستم باور کنم، اما هر بار که می‌دیدمت این احساس بیشتر در من شکل می‌گرفت و به دو سه ماه نکشید که حسابی توی دلم جا گرفتی. توی این مدت همیشه حواسم بهت بود و تمام رفت و آمداتو زیر نظر داشتم...

پرسمان
9786001871269
۱۳۹۴
۵۰۴ صفحه
۴۸۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مژگان مظفری
باد ما را خواهد برد
باد ما را خواهد برد صدای زوزه باد شباهتی به نجوا نداشت اما وزش بی‌امانش او را تشویق می‌کرد تا به یاد دوران خوب کودکی، دغدغه‌هایش را به باد بسپارد تا با خود ببرد. همیشه در ذهنش زندگی را به باد تشبیه می‌کرد و اعتقادش بر این بود خود را به دست باد بسپرد...
شاپرک‌ها هم می‌گریند
شاپرک‌ها هم می‌گریند به من نگاه کن من همان شاپرکم که با نگاهت تب و شرر زند ز تار من به پود تو
شاه‌پرک‌ها هم می‌گریند
شاه‌پرک‌ها هم می‌گریند
پاییز عریان
پاییز عریان
دهل
دهل برف وقتی رو چتر سنگینی می‌کنه و چترها رو خیس می‌کنه مرثیه‌اس، اما وقتی کف دست تو بالا می‌گیری و چند دونه برف تالاپ می‌افته کف دستت سردی برف بهت نشاط می‌ده، اون وقت دیگه مرثیه نیست، تالاپ تالاپ برف روی چتر برات می‌شه ترانه، یه ترانه که هم سرده و هم گرم. سردش مال آدمای بی‌احساس و گرمیش مال ...
مشاهده تمام رمان های مژگان مظفری
مجموعه‌ها