یک داستان کارآگاهی کلاسیک را - برخلاف داستانهای همت ـ میتوان نوعی بازی رسمی توصیف کرد که قواعد خاص خود را برای تغییر و دگرگونی دارد. آنچه به طور معمول در این داستانها اتفاق میافتد این است که کارآگاه در موقعیتی توام با اطلاعات ناکافی، اشتباه، گمراه کننده و مبهم قرار میگیرد. و داستان در کل، تمرینی است برای ابهامزدایی. اما این همانی نیست که به طور معمول برای همت یا کارآگاهِ کانتیننتال اتفاق میافتد. نوشتههای همت پیچیدهتر و کاملتر از اینهاست و به واسطه این پیچیدگیها و تفاوتهاست که میتوان ادعا کرد همت توانسته است داستان جنایی را در ادبیات وارد کند. او به مدت 10 سال این کار را کرد. دوران فعالیت پر از خلاقیت او زمانی پایان پذیرفت که دیگر نتوانست از پس آن ابهامات، ناپایداریها و تناقضات ادبی، اجتماعی و اخلاقی که به بهترین آثارش شخصیت و ویژگی میبخشیدند، برآید. از آن پس، زندگیاش از هم گسست و دوسویه متفاوت در پیش گرفت. یکی از آنها زندگی سیاسیاش بود، که سمت و سوی آن دیگری را هم تحت الشعاع قرار داد. از آنجا بود که به نویسندهای در سایه تبدیل شد، و بعد هم دست از نوشتن کشید؛ که خود داستان دیگری است.