وقت هواخوری زندان تا ساعت 12 بود. بدون دمپایی، همان دم در حیاط نشسته بودم. همه داشتند راه میرفتند. تند، یواش، دو تا دو تا، بعضیها هم تنها قدم میزدند. چند نفری هم نشسته بودند و تکیه به دیوار، سیگار میکشیدند. دیوار شمالی حیاط، سمت کوه بود و ما گاهی شغالی را میدیدیم که مرغی را به دهان گرفته و میرود. بالای دیوار را با سیم خاردار گرفته بودند.