مجموعه داستان داخلی

زیر سقف‌های کاغذی (انسان‌ها چهره‌ها صورتک‌ها) مجموعه داستان

جای تردید نیست: ما زیر «سقف‌های کاغذی» زندگی می‌کنیم،‌ زیر سقف‌هایی که هر لحظه خطر فرو ریختن آن‌ها وجود دارد. این، سرنوشت بیش از نیمی از مردم جهان، به ویژه ساکنان کشورهای جهان سوم است. زیر سقف‌های کاغذی آدمیان نیز از جنس کاغذند: سفیدند، زمانی که زاده می‌شوند، سیاه‌اند. هنگامی که جهان را تزک می‌کنند. فاصله بین این دو نقطه زیاد نیست اما در همین مسیر کوتاه نیز می‌توان به تجربه‌های بسیار دست یافت. یکی از این تجربه‌ها (و شاید مهم‌ترینشان) شناختن انسان‌ها، چهره‌ها و احتمالا صورتک‌هاست. کتاب حاضر حال این تجربه است.

نگاه
9789643519711
۱۳۹۴
۳۲۰ صفحه
۳۸۶ مشاهده
۰ نقل قول
صفحه نویسنده تورج رهنما
۱۰ رمان ( Touraj Rahnama)
دیگر رمان‌های تورج رهنما
کارناوال در شهر بزرگ (گزینه اشعار)
کارناوال در شهر بزرگ (گزینه اشعار) به کوچه می‌خرامی، گلی در آستینت. مگر چه گفته امروز دوباره فال‌بینت؟ به کوچه می‌خرامی چو عطر یاس در باغ، بنفشه در یسارت، بنفشه در یمینت. به کوچه می‌خرامی، خبر نداری افسوس. چه چشم‌ها که در راه نشسته در کمینت. چه جویبار نرمی‌ست میان کوچه‌ساران. نگاه دلفریبت، سکوت دلنشینت....
در ستایش گردآفرید و دست‌پختش (داستان‌هایی برای کودکان ریش‌دار) مجموعه داستان
در ستایش گردآفرید و دست‌پختش (داستان‌هایی برای کودکان ریش‌دار) مجموعه داستان شاه دیگر تاب نیاورد: کانگورو دیگر چه بوزینه‌ای است؟! دلقک پوزخندی زد و عرض کرد: قربان، بوزینه نیست، حیوانی است که بچه‌اش را همیشه در کیسه‌اش حمل می‌کند. شاه از کوره در رفت و فریاد کشید: جلاد!
حق با شاخ نبات است
حق با شاخ نبات است «زمانی که اروپا از خواب غفلت بیدار شد، شما چه می‌کردید؟» «می‌گذاشتم ریشم بلند شود!» «به چه منظوری؟» «که بانوان حرمسرا با آن بازی کنند؟» «آیاا از اعمالتان پشیمان نیستید؟» «من که گناهی نکرده‌ام.» رویاهای ما به دو شکل ظاهر می‌‌شوند: یکی در خواب، یعنی در جایی که نمی‌توان عناصر آن‌ها را بازشناخت، آن‌ها را تنظیم کرد و به آن‌ها ...
در جستجوی صبح در جاده‌های مه‌آلود (50 داستان غیر متعارف)
در جستجوی صبح در جاده‌های مه‌آلود (50 داستان غیر متعارف) موضوع: درخت. بخشی از انشای یک جوان: «من درختی گوژپشتم، در شوره‌زار. کوچیدن ابرها را ندیده‌ام و صدای باران را به ندرت شنیده‌ام. ما نسلی سوخته‌ایم...» شاگردان، خاموش بودند و معلم پیر، دیده بر پنجره داشت. ناگهان... قطره‌های باران، قطره‌های باران روی شیشه. معلم لبخند زد و پنجره را نشان داد. لحظه‌ای بعد درختان گوژپشت کمر، راست کردند و خدنگ ...
مشاهده تمام رمان های تورج رهنما
مجموعه‌ها