رمان خارجی

مردی که همه‌چیز همه‌چیز همه‌چیز داشت

(L homme qul avait tout tout tout)

مردی که همه‌چیز همه‌چیز همه‌چیز داشت با وحشت چشم‌هایش را باز کرد. وقتی خواب بود هیچ‌چیز نداشت. زیر بارانی از زنگ خوش‌آهنگ ساعت‌ها از خواب بیدار شد. وقتی خواب بود هیچ‌چیز نداشت. صد ساعت شماطه‌دار، بیش از صد آونگ کوچک، هزار ساعت شماطه‌دار، بیش از هزار ساعت شماطه‌دار، همه‌شان در یک زمان آغاز به زنگ زدن کرده بودند.

9789645538253
۱۳۹۴
۱۰۴ صفحه
۲۷۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های میگل آنخل آستوریاس
باد سهمگین
باد سهمگین ... خنده آن روزها، یاهاها، هاها، هاهاها،‌ مثل استفراغ خنده و خون در او ریشه می‌گرفت، و زمانی که حس می‌کرد از لای دندان‌هایش بیرون می‌ریزند، دوباره آن را می‌بلعید،‌ برمی‌گرداند، رطوبت دهانش تبدیل به تندباد می‌شد،‌ مثل دریا که باد، نور که باد، درخت‌ها که باد، سنگ‌هایی که با باد تغییر شکل می‌دادند تا وحشیانه بوزند و بوی جانوران ...
چشمان بازمانده در گور
چشمان بازمانده در گور
تعطیلات پایان هفته در گواتمالا
تعطیلات پایان هفته در گواتمالا چراغ را خاموش کردم، سیگاری آتش زدم و سوار کامیون شدم، بوی مهوع بنزین، بوی محیط دباغخانه، رایحه مطبوعی را شبیه عطر دلاویز کاملیا که در این شب ماه ژوئن از قربانی ناپدید شده من به فضا برمی‌خاست از مشام من محو می‌کرد. وقت نداشتم وگرنه کامیون را عقب می‌زدم و نزد نگهبان باغ‌وحش برمی‌گشتم، سوار کامیون می‌کردمش و با ...
مشاهده تمام رمان های میگل آنخل آستوریاس
مجموعه‌ها