پای به جاده زدن
نمیدونم اینارو من گفتم یا اون. فقط یادمه گفتیم. داشتیم تو تخیلمون میرسیدیم به سر بارون و ته سرخوشی، گوشی رو گذاشت. صدای مشتری اومد قبلش، گوشی رو گذاشت. بیخداحافظی. امروز برای اولین بار یا شاید، برای آخرین بار، فهمیدم بیست و چند ساله که عاشق مردی هستم که پای به جاده زدن نیست. یکی که بتونی همه کارای شیرین ...
مالیخولیای محبوب من
برایم نوشته بودی که ابنسینا در تعریف عشق گفته که «عشق نوعی مالیخولیای عارض بر روح است.» و من در جوابت نوشتم که:«و این مالیخولیای محبوب من است.» این مال چتهای این اواخرمان بود که تا میآمد به جایی برسد مینوشتی: کارهایت تلنبار شده و شرکت جای لاس اینترنتی نیست و بیهیچ آیکونی آف میشدی! یکبار هم که دیگر رو ...
ماه 7 شب
این کتاب مجموعهای است از 7 سال وبنوشتها و خاطرات بهاره رهنما.
ماه 7 شب (یادداشتهای شخصی در فضای مجازی)
مادر روسری قرمزش را پشت سرش گره زده و دارد جارو میکند، خانه را، فرش را، همه جا را. من چهار سالهام و روسری قرمز، یعنی مادر، مال من نیست، مادر کار دارد، مادر جادوگر است. با جاروی چوبیاش ذرههای نور را در هوا میپراکند، نورهای کوچولو جلوی چشمهای من میرقصند، در خانه ما میچرخند و هزار رنگ میشوند. این ...