من و تو برای رهایی و فراموشی، خودکشی، حرمانهای مدام، حسرتهای متناوب، فرصتهایی که از دست رفتند، برفهای پشت پنجره که زود و ناگهان آب شدند، عشقهای ناتمام در برف و سیل و زلزله آب شدند. پرندههایی که از سرما روی شاخههای بیدمشک یخ زدند، غروبهایی که زود رخ دادند و مبدل به شب شدند و شبی که با آواز هیچ پرندهای حصارش نمیشکست و سپیده نمیزد و یافتن دوستانی که من و تو در عمرمان گم کرده بودیم پس تصمیم گرفتهایم با دوچرخه به محله کارتیه لاتن، محله سنژرمن پاریس، نقش جهان، مسجد شیخ لطفالله اصفهان، میدان سرخ مسکو، باغهای گیلاس ژاپن در بهار، سفر کنیم...