رمان نوجوان

در بهار خرگوش سفیدم را یافتم

باز بهار آمد. صبح زود، با آواز قناری بیدار شدم. برف‌ها آب شده بودند. به کوچه دویدم. یک سفیدی، در کوچه می‌دوید. این، خرگوش سفید من بود. فریاد زدم: تو آزاد هستی، خرگوش کوچک سفید! روی هر رنگی که دوست داری جست و خیز کن، و خوش باش! بعد، پیراهن پرشکوفه‌ام را پوشیدم و به باغ دویدم، بازی کردم، دویدم، خندیدم...

2500110002157
۱۳۹۰
۱۶ صفحه
۷۵۹ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
احمدرضا احمدی
صفحه نویسنده احمدرضا احمدی
۳۰ رمان احمدرضا احمدی در ساعت ۱۲ ظهر روز دوشنبه ۳۰ اردیبشهت ماه ۱۳۱۹ در کرمان متولد شد. پدرش کارمند وزارت دارایی بود و ۵ فرزند داشت که احمدرضا کوچکترین آنها بود. جد پدری وی ثقه‌الاسلام کرمانی، و جد مادری‌اش آقا شیخ محمود کرمانی است. سال اول دبستان را در مدرسه کاویانی کرمان گذراند و در سال ۱۳۲۶ با خانواده به تهران کوچ کرد. در دبستان ادب و صفوی تهران دوران ابتدایی را به پایان برد و دورهٔ دبیرستان را در دارالفنون ...
دیگر رمان‌های احمدرضا احمدی
نمایش‌نامه شاعر (2)
نمایش‌نامه شاعر (2) در این مجموعه می‌خوانید: فرودگاه پرواز 707 ما از گذشته آمده‌ایم اتاق‌ها سایه‌ها سردخانه خواب انبارها پیله‌ها ماهتاب دریایی تولد اول، تولد دوم نیمکت آبی‌رنگ، در انتهای دریا ضیافتی مجلل
در 1 پرانتز به دنیا آمدم
در 1 پرانتز به دنیا آمدم شاعری که طی سال‌ها دوست ما شده بود و هر روز شعر می‌نوشت. در هنگام بیماری به دیدار ما می‌آمد. برای ماه گل سرخ و دارو می‌آورد. وقتی شنیدیم سکته کرده است به بیمارستان رفتیم. من و نقطه، دو نقطه، ویرگول سوار آساتنسور شدیم. در آسانسور مردم ما را با وحشت نگاه می‌کردند...
مرا چشم‌آبی صدا می‌کنند
مرا چشم‌آبی صدا می‌کنند چشمان من آبی است. مرا چشم آبی صدا می‌کنند. من رنگ آبی را دوست دارم. هشت سال دارم. هفت آرزو دارم...
آپارتمان دریا
آپارتمان دریا .
پسرک دریا را نگاه کرد و گفت
پسرک دریا را نگاه کرد و گفت در یک صبح مه‌آلود که دریا طوفانی بود پسرکی با چشمان آبی به رنگ دریا از دریا روئید. کبوتران سفید از نگاه پسرک آبی رنگ شدند. کنار دریا ماهیگیران به دریا خیره بودند که طوفان تمام شود تا برای ماهیگیری به دریا بروند. دریا که آرام شد ماهیگیران به دریاه خیره بودند و نمی‌توانستند باور کنند پسرکی از دریا روئیده ...
مشاهده تمام رمان های احمدرضا احمدی
مجموعه‌ها