رمان خارجی

مفتش اعظم (با نقد و تفسیر)

(Der grossinquisitor)

داستان «مفتش اعظم» تنها در آلمان بیش از شصت بار به طور مستقل منتشر شده است. داستایوسکی خود گفته است که این متن در تمام عمرش ذهن او را به خود مشغول کرده بود و در جای دیگری خاطر نشان می‌کند که «داستان مفتش اعظم» را نقطه اوج آثار ادبی خود می‌داند.

اشاره
9789648936858
۱۳۹۴
۹۶ صفحه
۱۳۵۹ مشاهده
۰ نقل قول
فئودور داستایوفسکی
صفحه نویسنده فئودور داستایوفسکی
۷۰ رمان فیودور میخاییلوویچ داستایوسکی نویسندهٔ مشهور و تاثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصر به فرد آثار وی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. سوررئالیست‌ها مانیفست خود را بر اساس نوشته‌های داستایوسکی ارائه کردند. اکثر داستان‌های وی همچون شخصیت خودش سرگذشت مردمی است، عصیان زده، بیمار و روان پریش. ابتدا، برای امرار معاش، به کار ترجمه پرداخت، و آثاری چون اوژنی گرانده اثر بالزاک و دون کارلوس اثر شیلر را ترجمه کرد.
دیگر رمان‌های فئودور داستایوفسکی
همزاد
همزاد کسی که اکنون روبه‌روی آقای گالیادکین نشسته بود، همان اسباب وحشت آقای گالیادکین، همان موجب ننگ آقای گالیادکین، همان کابوس مجسم شب گذشته آقای گالیادکین، خلاصه خود آقای گالیادکین بود. اگر آن‌ها را کنار هم می‌نشاندی، هیچ‌کس نمی‌توانست گالیادکین اصل را از بدل خود، گالیادکین قدیمی را از رقیب تازه‌رسیده‌اش، اصل را از تصویر، تمیز دهد.
قمارباز
قمارباز طبق معمول اول پای کسب و کار در میان آمد. پولینا همین که دید پولی که به او داده‌ام هفتصد گولدن بیشتر نیست، اوقاتش تلخ شد. اوقاتش تلخ شد. به خودش اطمینان داده بود که جواهراتش را در پاریس کم‌کم هم که گرو می‌گذاشتم دو هزار گولدن می‌شد. گفت: صددرصد مقداری پول لازم دارم. باید هم به دستش بیاورم و الا ...
جوان خام
جوان خام
ناشناس
ناشناس خواننده عزیز، پیش روی تو ماجرای به ظاهر پیش پا افتاده پدیدآمدن شارلاتان‌ها و خودکامگان است، به قلم یکی از کهکشان‌های رمان‌نویسی، بی‌تردید این یکی از بی‌رحمانه‌ترین آثار داستایفسکی است، که خواندنش - در نظر نخست - به هیچ روی آسان و خوشایند نیست، پدیده‌ای که با رئالیسم بی‌امان و تشدید شده‌اش آدم را به شدت عصبی می‌کند. اصالتی غریب ...
شب‌های سپید
شب‌های سپید کمی دورتر، زنی که به میله‌های نرده تکیه داشت به آب تیره کانال خیره مانده بود. کلاه زرد رنگ زیبایی بر سر و شنل کوتاه و سیاه رنگی بر شانه داشت. با خود فکر کردم:‹‹ دختر جوانی است که مطمئنا موهای سیاهی دارد.›› ظاهرا صدای قدم‌هایم را نشنید. وقتی با نفس حبس شده و قلبی که به شدت می‌زد از ...
مشاهده تمام رمان های فئودور داستایوفسکی
مجموعه‌ها