مجموعه داستان خارجی

نی سحرآمیز و چند داستان دیگر

روح آثار هرابال و طنز و فانتزی نهفته در آن در تضاد کامل و مطلق با طرز فکری بود که در آن زمان در سرزمین‌مان سلطه داشت و می‌خولست هر نوع طرز فکر دیگری را خفه کند... دنیایی که بتوان در آن آثار هرابال را خواند به کلی سوای دنیایی است که در آن نشود صدای او را شنید...

آگه
9789643293048
۱۳۹۴
۲۰۸ صفحه
۴۵۴ مشاهده
۰ نقل قول
بهومیل هرابال
صفحه نویسنده بهومیل هرابال
۱۴ رمان Born in Brno-Židenice, Moravia, he lived briefly in Polná, but was raised in the Nymburk brewery as the manager's stepson.

Hrabal received a Law degree from Prague's Charles University, and lived in the city from the late 1940s on.

He worked as a manual laborer alongside Vladimír Boudník in the Kladno ironworks in the 1950s, an experience which inspired the "hyper-realist" texts he was writing at the time.

His best known novels were Closely Watched ...
دیگر رمان‌های بهومیل هرابال
تنهایی پر هیاهو
تنهایی پر هیاهو 35 سال است که دارم کاغذ باطله روی هم می‌کوبم و در این مدت آن‌قدر کتاب‌‌های زیبا به سردابه‌ام سرازیر شده که اگر 3 تا انباری می‌داشتم پر می‌شد. جنگ دوم جهانی که تمام شد 1 روز شخصی 1 سبد کتاب در داخل طبله هیدرولیک من ریخت، سبدی از زیباترین کتاب‌ها. وقتی که ضربان قلبم کمی آرام گرفت، یکی از ...
تنهایی پر هیاهو  جیبی
تنهایی پر هیاهو جیبی 35 سال است که در کاغذ باطله هستم و این قصه عاشقانه من است. 35 سال است که دارم کتاب و کاغذ باطله خمیر می‌کنم و خود را چنان با کلمات عجین کرده‌ام که دیگر به هیئت دانشنامه‌هایی درآمده‌ام که طی این سال‌ها 3 تنی از آن‌ها را خمیر کرده‌ام...
شهری که در آن زمان ایستاد
شهری که در آن زمان ایستاد وقتی پدرم نقش آن پری دریایی را که برای همیشه روی سینه‌ام نقش بسته بود، دید، لحظه‌ای خشکش زد و بعد به مدت طولانی به آن خیره شد، هیچ‌کدام از چشمانش پلک نمی‌زدند انگار در ذهنش دنبال دلایلی می‌گشت که ممکن بود آن نشان دریایی و پاک‌نشدنی را توجیه کند...
تنهایی پر هیاهو
تنهایی پر هیاهو 35 سال است که در کاغذ باطله هستم و این قصه عاشقانه من است. 35 سال است که دارم کتاب و کاغذ باطله خمیر می‌کنم و خود را چنان با کلمات عجین کرده‌ام که دیگر به هیئت دانشنامه‌هایی درآمده‌ام که طی این سال‌ها 3 تنی از آن‌ها را خمیر کرده‌ام...
نظارت دقیق قطارها
نظارت دقیق قطارها سرباز آن‌جا دراز کشیده بود و من روبه‌رویش دراز کشیده بودم. دهانه تفنگ را روی قلبش گذاشتم. راست و چپ را باهم قاتی کرده بودم. اما با امتحان کردن این دست و بعد در آن یکی در مورد امکان نوشتن توانستم مشکلم را حل کنم. ماشه را چکاندم و آتشی که تا اعماق رفته بود یونیفرم او را سوزاند. سرباز ...
مشاهده تمام رمان های بهومیل هرابال
مجموعه‌ها