رمان خارجی

مهاجران

مهاجران از نقشی که اجرا می کردند آگاهی ژرفی نداشتند. نه رویای تاریخ را می دیدند و نه خود را بخشی از تاریخ می دانستند. آنان پاره‌ای از اسطوره‌ای بودند که بدان می‌پیوستند و با این همه از دیاری که بدان‌جا می‌رفتنداندکی می‌دانستند.. فقر انان را گرد هم آورده بود. تنفر آنان را هم‌سوی کرده بود عذاب معده‌هایشان انان را همراه گردانیده بود. در کابین بدون هواکش، بویناک، مهوع و پرتکانی به وسعت 10 متر 8 انسان که 4 نفر آنان جوان و 4 تن دیگر کودک بودند در بوی گند امیزه‌ای از عرق تن مسافران و استفراغ شب و روز را سپری می‌کردند.....

اساطیر
2500110020908
۱۳۷۱
۵۴۲ صفحه
۶۹۴ مشاهده
۰ نقل قول
صفحه نویسنده هوارد فاست
۴ رمان Howard Fast
دیگر رمان‌های هوارد فاست
زاده آزادی
زاده آزادی فرمان می‌رسد اردو بزنیم، و ما می‌ایستیم. زود است و هنوز ساعتی از روز باقی مانده است. عادت کرده‌ایم که تا غروب آفتاب پیاده‌روی کنیم و در تاریکی خسته و وامانده اردو بزنیم و قبل از دمیدن آفتاب از خواب برخیزیم و به رفتن ادامه دهیم....
شکست‌ناپذیر
شکست‌ناپذیر گرما مثل آب جوش از دیوارهای اتاق می‌ریخت. در اتاق و سه پنجره آن بسته بود و بر شدت گرما می‌افزود. او بد و ناراحت خوابیده بود، گاه بیدار می‌شد، چشم‌‌هایش را هم می‌گذاشت و به هم می‌فشرد، چرت می‌زد، به هوش می‌آمد و چون معمولا خوب می‌خوابید امشب با بی‌خوابی می‌جنگید...
ماجرای لولاگرگ
ماجرای لولاگرگ اتومبیل پونتیاک سیاه‌رنگ، جلو مغازه لبنیاتی و خواربار‌فروشی کریمکوین گلر توقف کرد، اما ناگزیر بود دوبله پارک کند. زیرا اتومبیل‌های زیادی تقریبا سپر به سپر پارک کرده بودند. در پونتیاک 2 نفر نشسته بودند که لحظاتی خاموش و بی‌حرکت به بررسی نامه‌ها و اسناد چندی که در کیف و روی زانوان یکی از آنان قرار داشت سرگرم بودند. بامداد روشن ...
مشاهده تمام رمان های هوارد فاست
مجموعه‌ها