رمان خارجی
این داستان کوتاه به صورت بر گزیده هایی از از دفتر خاطرات یک کشیش پروتستان روایت شده است که سر پرستی دختری نابینا و در ظاهر کر و لال را از خانوداه فقیر و تهیدست می پذیرد. دقت و توجه بردبارانه و عشق کشیش به این بره گمشده( روایتی از انجیل مقدس) سر انجام به بار می نشیند و دختر جوان سخن گفتن، خواندن و نوشتن می آموزد و در نهایت امر در پی یک عمل جراحی موفق بینایش را باز می یابد ولی دگر گونیهایی که در رابط فی مابین (او وکشیش) رخ می دهد و حقایقی که به مرور زمان و پس از باز یافتن بینایش بر او آشکار می شود سر نوشتی تلخ را برای این بره گمشده رقم می زند.
صفحه نویسنده
آندره ژید
۲۲ رمان
آندره پل ژيد در سال ۱۸۶۹ به دنيا آمد و از نظر ذهنيت و روحيه به آينده تعلق داشت؛ وي « زمان متغير» را فعالانه تجربه مي كرد و در تلاش براي ساختن آينده بود .ژيد از ريشه مذهبي دوگانه اي برخوردار بود : پدرش پروتستان و مادرش كاتوليكي بسيار ديندارتر و جزمي تر از شوهرش بود. پدر آندره به فاصله كمي پس از تولد او درگذشت.
وي در كنار دو بانوي سختگير مذهبي (مادر و مادربزرگش) رشد كرد و البته ...
مکتب زنان
اتفاق عجیبی افتاد. شاهد آن بودم که ناگهان سرش را در میان دستانش گرفت و گریه کرد. تظاهری در میان نبود. اشکهایش آنقدر واقعی بودند که تمام پیکرش را به لرزه در آوردند، اشکهای واقعی که انگشتانش را خیس کردند و روی گونههایش چکیدند، در حالی که بیست بار با صدای دیوانهوار این جمله را تکرار کرد:
همسرم دیگر مرا دوست ...
آهنگ عشق
همان گونه که سنفونی ششم یا سنفونی پاستورال در دنیای موسیقی یکی از دلانگیزترین و لطیفترین آثار بتهوون شناخته شده است اهل نظر داستان آهنگ عشق یا سنفونی پاستورال را نیز در زمینه ادبیات، انسانیترین و پراحساسترین نوشته آندره ژید میدانند و از این رو از میان قشر کتاب خوان دنیا کمتر کسی را میتوان یافت که دست کم یک ...
اگر دانه نمیرد
قصد دارم خاطراتم را درست همانطور که به یادم میآید، به روی کاغذ بیاورم، بیآنکه سعی داشته باشم نظم و ترتیبی برایشان قائل شوم. بیشترین کوششی که میتوانم بکنم، این است که این خاطرات را برحسب آدمها و مکانها طبقهبندی کنم؛ حافظهام به ندرت درباره مکانها خطا میکند، اما گاه در تاریخها اشتباه میکنم. وقتی به گذشته میاندیشم، به آدمی ...
سمفونی پاستورال
نه، اجازه بدهید به شما بگویم: من چنین سعادتی را نمیخواهم. شما باید متوجه باشید که من ... من نمیخواهم اینگونه خوشبخت باشم. میخواهم بدانم. چیزهای بسیاری، چیزهای ناگواری، هست که من نمیتوانم ببینم، اما شما حق ندارید آنها را از من پنهان کنید. طی این ماههای زمستانی، مدام به این موضوع فکر کردهام. میترسم جهان به این زیبایی نباشد ...