رمان ایرانی

آشتی در غربت

اومدم! برگشتم خونه! وقتی می‌رفتم ته دلم امید ناچیزی به دیدن و پیدا کردن عشقم کیان داشتم اما حالا با یه دنیا پشیمونی و جسمی علیل و خسته برگشتم؛ با حسی مترادف با مرگ. برگشتم اما چه برگشتنی، انگار جسمم خالی از روح و انگیزه بی‌هدف روی ویلچر جا خوش کرده. از آمدنم به خونه خوشحالم چون برای من آرام‌ترین جای دنیا این‌جاست اما از سربار شدنم به حد مرگ بیزارم. «بابا، مامان منو ببخشید».

پل
9789642331703
۱۳۹۴
۵۴۸ صفحه
۲۹۳ مشاهده
۰ نقل قول
صفحه نویسنده لیلا جوادی
۴ رمان William Shawcross is a widely renowned writer and broadcaster.
دیگر رمان‌های لیلا جوادی
آیلار
آیلار پارسا که معلوم بود انتظار چنین جوابی را از جانب آیلار نداشت با دلخوری که کاملا در چهره‌اش مشهود بود و البته باز هم سعی داشت در مقابل آیلار خود را بی‌تفاوت و سرد نشان دهد رو به او گفت: هر طور که مایلید.
آخرین سفر
آخرین سفر با آمدن پرنیا، احساس سرد و خشک شده‌اش مجددا با رنگ زیبای عشق رو به گرما و شکوفایی می‌رفت و این در وجود بی‌روح و قلب یخ‌زده‌اش که دیر زمانی بود واژه عشق جز سرابی از خیالی پوچ و رویایی پوشالی مفهوم دیگری برایش نداشت، نمونه بارز معجزه‌ای بود برای زندگی و شکفتن دوباره‌اش
پاداش صبر
پاداش صبر سیاوش همچنان حرف می‌زد و با کلافگی برای ارسطو خط و نشان می‌کشید، ستایش هم از شدت ترس و استرس دست و پایش را جمع کرده و مثل بید در دلش می‌لرزید تمام ترسش از این بود که مبادا سیاوش چیزی در مورد ملاقات امروزش با ارسطو بفهمد و برای همیشه اعتمادش را نسبت به او از دست بدهد که ...
مشاهده تمام رمان های لیلا جوادی
مجموعه‌ها