رمان ایرانی

برگ و باد در دومین طبقه پلاک 38 (داستان بلند)

برگ‌ها با باد چرخیدند و از پنجره ریختند تو. چرخیدند و دور هنگامه را گرفتند. گوشش پر بود از صدای باد. برگ‌ها را می‌دید که پشته می‌شوند جلوی در می‌چرخند و می‌ریزند لب پنجره. توی قاب پنجره مادربزرگش را دید که پای گهواره‌ای لالایی می‌خواند. برگ‌ها با باد چرخیدند و روی گهواره را گرفتند. بلند شد ایستاد. برگ‌ها جلوی پایش راه باز کردند و رفت. رسید به دری که باد بازش کرد و برگ‌ها چرخیدند دور پاهای معلم کلاس اولش که داشت گلی روی دفتر مشق‌اش می‌چسباند. جلوتر رفت. مادرش را دید که شکوفه‌های بهار نارنج ریخته روی دامنش و لبخند می‌زند.

نشانه
9786007693186
۱۳۹۴
۱۳۸ صفحه
۱۹۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های ژیلا تقی‌زاده
فرشتگان بال ندارند
فرشتگان بال ندارند گاهی غزاله می‌دید دایی بهزادش، مرغ عشق مرده‌ای را از قفس درمی‌آورد تا توی باغچه چال کند و می‌گوید: «چه عمر کوتاهی داشتی زبون بسته!» بعد دمپایی‌کشان با پشت برجسته می‌رفت تا با بیلچه‌ای خاک را زیر و رو کند؛ این‌جور وقت‌ها بود که غزاله احساس ترسی توی گلویش داشت که شبیه بغض نبود.
لباس آبی روی بند رخت
لباس آبی روی بند رخت اول من شهلا رو دیدم. نه، اول کاظم. یعنی اول من،‌ ولی چون کاظم اول گفت، بعدش بعد هر چی من می‌گفتم دنگی می‌زد تو سرم می‌گفت: ((غلط کردی.)) ولی خدا که می‌دونه که اول من دیدمش، خودمم تو دلم می‌دونم. تازه‌شم آدم که از دست داداشش ناراحت نمی‌شه. آخه من و کاظم دو قلوییم. اول من دنیا اومدم. اون‌وقت ...
من با 1 پریزاد دوستم
من با 1 پریزاد دوستم چشم‌هایش سوختند. بعد گرم شدند. دیگر آن سیب سرخ را ندید. صدای مردم را نشنید. پاهایش خم شدند و نشست. هفت عفریت دود شدند و رفتند هوا. سرش سنگین و سنگین‌تر شد. برای خواب. چهل روز گذشت و دکترها نتوانستند جهان را بیدار کنند. فرو رفتگی پهلوی راستش را بارها معاینه کردند. نمونه برداشتند. نه بخیه بود ، نه سوختگی ...
کهنه رباط
کهنه رباط ...مهشید دو به شک بود که به بیمارستان فارابی برود، یا نه. ساعتش را چند بار پشت سر هم نگاه کرد. نمی‌دانست در آن بیمارستان درندشت می‌خواهد دنبال چه کسی بگردد. لحظه‌ای، کلافه تکیه داد به موتوری که گوشه‌ای پارک بود؛ داشت منصرف می‌شد و می‌خواست برگردد. در میان ماشین‌ها و جمعیتی که پر سر و صدا می‌آمدند، که همه ...
مشاهده تمام رمان های ژیلا تقی‌زاده
مجموعه‌ها