مجموعه داستان خارجی

آخرین روز عجیب در لس‌آنجلس

(The pen)

هر ساله، میان هیاهوی هزاران داستان کوتاه منتشر شده در صدها مجله، مجموعه آراسته‌ای از چند داستان ظهور و بروز پیدا می‌کند که مدعی است بهترین‌های سال را در بردارد. طی زمان، گاه جلد خاصی از این مجموعه به اعتباری مسلم دست می‌یابد. ولی گزینش داستان به هیچ روی امری ساده یا گریز‌ناپذیر نیست، چه به ناچار عرصه پهناوری را در چهارچوب چند نمونه محصور می‌کند...

لیدا طرزی
9789643378721
۱۳۹۵
۲۲۰ صفحه
۷۴۶ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
جمعی از نویسندگان
صفحه نویسنده جمعی از نویسندگان
۲۸۸ رمان ...
دیگر رمان‌های جمعی از نویسندگان
رقص روی سنجاق (مجموعه 63 داستان کوتاه کوتاه)
رقص روی سنجاق (مجموعه 63 داستان کوتاه کوتاه) او ملکه 1 دنیای کهنه و قدیمی بود که اجدادش را با گیوتین در مرکز پاریس گردن زده بودند و من 1 تیرباران شده cracow طراح مد تازه به دوران رسیده بودم که اجدادم در حول و حوش شهر کراکو بودند. اما گور پدر این چیزها، مهم این بود که عاشق هم بودیم...
تو تویی 2
تو تویی 2 هر چی که لازم بود، در مقدمه جلد اول گفتم و حالا حرف آخر: باشد تا روزی بیش از اینها بدانیم، و بیش از اینها بنویسیم، و چیزیهایی بخوانیم و بنویسیم که پس از خواندن و نوشتن آنها، این احساس در ما بیدار شود که انسان‌تر شده‌ایم.
داستان‌های اسرارآمیز برای دختران
داستان‌های اسرارآمیز برای دختران نظرتان درباره ماجراجویی چیست؟ آیا تا امروز فکر یک زندگی هیجان‌انگیز را در سر داشته‌اید؟ یا این که آرزو کنید به سفر دور دنیا بروید و عجایب و مناظر زیبا را ببینید؟ اگر تاکنون رویای زندگی دل‌انگیزتری را داشته‌اید، احتمالا از خواندن این داستان‌های شگفت‌انگیز لذت خواهید برد. برخی از آن‌ها در سرزمین‌های دوردست و برخی دیگر در همین نزدیکی‌ها ...
بعضی زن‌ها
بعضی زن‌ها آرچي مك‌لاورتي صدايي براي آواز داشت كه هركس يك‌بار مي‌شنيد هرگز فراموش نمي‌كرد. صدايي صاف و محكم. كلمه‌ها را نيمي فرياد و نيمي آواز ادا مي‌كرد. آواز محزون و يكنواخت و بي‌پيرايه‌اش، چيزهايي را بيان مي‌كرد نگفتني، واضح و شمرده. از رز هم با آواز خواستگاري كرد، برايش خواند: «هرگز زن يك جوان بي خاصيت نشو.»...
نمایش‌نامه‌های تک‌پرده‌ای
نمایش‌نامه‌های تک‌پرده‌ای پردینز: یادت می‌آید که من چطور او را به یک الهه یونانی تشبیه می‌کردم با پیراهن سفید، شیپور طلایی، با صندل و تاج گل. هیچ‌کس جز تو نمی‌دانست که من «شهرت» را به این شکل در نظر مجسم می‌کردم و به او اعتقاد داشتم و او را موجودی واقعی می‌پنداشتم. ایمان داشتم که یک روز خواهد آمد ولی همه مرا ...
مشاهده تمام رمان های جمعی از نویسندگان
مجموعه‌ها