وقتی بزرگتر میشوی انگار پرتابت کردهاند میان واقعیتهای بزرگتر و میفهمی که زندگی خیلی اوقات آنچه دوست داری و درست میپنداری نخواهد شد. گاهی درهم ریختگیهای اطراف در یک لحظه تو را وا میدارد به انتخابی خلاف خواستههایت و در مسیری قرار میگیری که در اندک زمان اجبار در انتخابهای ناخواسته مجبورت میکند بشوی آن کسی که نیستی. حتی گاهی ترس از واکنش دیگران تو را وا میدارد به راست نگفتن، دروغ گفتن و باز در راهی قرار میگیری، ندانسته و ناخواسته. بعضی اوقات دلت میخواهد تمام اینها خوابی باشد هولناک که دم صبح عرق کرده و با وحشت از کابوس بیدار شوی: خوابی که برخلاف تصوراتت پر از حس زیبای عاشقانه و رویای طلایی نیست. فراموش نکن که در خواب نیستی.