جیغ دختر فرانک تنم را میلرزاند. متین، پسر غلامرضا میدود به سمت سفره هفتسین. بقیهشان عین ماهی گلی که از تنگ آب بیرون افتاده بالا و پایین میپرند. مهدیه داد و بیداد میکند سر بچهها و حالا فرانک و حمیدرضا هم از اتاق بیرون آمدهاند. بنفشه میدود و ماهی گلی را که کف سالن تقلا میکند به زحمت برمیدارد. لیلا جون از آن طرف با یک کاسه آب سر میرسد و ماهی قل میخورد میان آب شفاف درون کاسه...