رمان ایرانی

من آناکارنینا نیستم

زن را در اعماق صدای مرد دفن کردند، هیچ‌کس نیامده بود. تنها مردی گنگ و غریب، روی مزار زن نشسته بود و بی صدا می‌گریست و مردم شهر نمی‌دانستند که چرا آن شب در خواب‌هایشان، مردی تا سحر، «دوستت دارم» می‌گفت.

قطره
9786001198434
۱۳۹۴
۹۶ صفحه
۳۱۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های چیستا یثربی
کوتاه کردن موی مرده (مجموعه داستان ایرانی)
کوتاه کردن موی مرده (مجموعه داستان ایرانی) زبان فارسی ...
پستچی
پستچی با صدای: فریبا متخصص چهارده ساله که بودم، عاشق پستچی محل شدم. خیلی تصادفی رفتم و در را باز کنم و نامه را بگیرم، او پشتش به من بود. وقتی برگشت قلبم مثل یک بستنی، آب شد و ریخت روی زمین! انگار انسان نبود، فرشته بود! قاصد و پیک الهی بود، از بس زیبا و معصوم بود! شاید هجده، نوزده سالش ...
سلام خانم جنیفر لوپز
سلام خانم جنیفر لوپز وقتی چشم‌هایش را باز کرد، هنوز در جاده بودند. دختر با دقت به ساعتش نگاه کرد، مثل این‌که ساعتش از کار افتاده بود. به مرد گفت: ببخشید به بزرگراه نرسیدیم؟ ... مرد گفت: «بعد از بزرگراه، مسیرت کجاست؟» دختر گفت:«تقاطع بزرگراه، همون جاده که...» مرد گفت:«بشین می‌برمت...» به یکی از ماموران پلیس گفتم: «این‌‌جا چه خبر است؟ این همه آدم چه می‌خواهند؟...» پلیس همان لبخند ...
چشم‌هایش می‌خندد
چشم‌هایش می‌خندد من همیشه احساس می‌کردم که پدر همین جاهاست. یعنی جای دوری نرفته. فکر می‌کردم همین دو رو بر است. حتی یه جایی توی همین خونه. خیلی‌ها به ما گفتن که پدر حتما مرده، وگرنه توی این همه سال، یه خبری ازش به ما می‌رسید. شاید مادرم باور کرده باشه. ولی من هیچ‌وقت باور نکردم. یه چیزی توی قلب من بهم ...
هتل عروس محاله که فکر کنید این طوری هم ممکنه بشه
هتل عروس محاله که فکر کنید این طوری هم ممکنه بشه
مشاهده تمام رمان های چیستا یثربی
مجموعه‌ها