بیرون که رفتند، مگ از سر تنفر فریاد فروخوردهای کشید؛ تمام کرمهای خاکی حیاط روی پله خزیده و همانجا مرده بودند. محوطه چمنکاری حالا صرفا حالت اسفنجی نداشت، بلکه خیس آب بود و مثل باتلاقی لجن گرفته به نظر میرسید.
بعضی زنها
آرچي مكلاورتي صدايي براي آواز داشت كه هركس يكبار ميشنيد هرگز فراموش نميكرد. صدايي صاف و محكم. كلمهها را نيمي فرياد و نيمي آواز ادا ميكرد. آواز محزون و يكنواخت و بيپيرايهاش، چيزهايي را بيان ميكرد نگفتني، واضح و شمرده. از رز هم با آواز خواستگاري كرد، برايش خواند: «هرگز زن يك جوان بي خاصيت نشو.»...
دوران طلایی دلشکستگی
بعد از رفتن او، شهری که در آن زندگی میکردیم صاف شد، مثل کف دست. صدا با خود آواز آورده: آواز راننده کامیونی که پنج مایل از شرق راه آمده بود. چیزی نمیتوانست نوحه او را ببرد. یک راه طولانی فلاکت اینجا و آنجا در حالی که غبار جاده را میرفت. او هم به خانه آمده بود به کمد لباسی ...
پایان بحران
در داستانهای کوتاه این کتاب، تعدادی از شخصیتهای اصلی داستانها نه درک درستی از شرایط موجود خود دارند و نه خبر از واکنشهای غلوآمیزشان.
گاهی عجولانه برای رفع اشتباهی، با اشتباهی دیگر درصدد جبران هستند و گاهی هم فرصتطلبانه در پی راهحلی لحظهای...
قصههایی برای 7 سالهها
قصههایی برای هفت سالهها، مجموعه 10 قصه است. قصههایی مثل: شلوار جادویی، گاوها دراز نمیکشند و کفشهای فوتبال پرنده را بخوان! همانطور که از اسم قصهها پیداست، هر قصه حال و هوای خاصی دارد و این تنوع باعث میشود که این مجموعه بسیار جذاب و سرگرمکننده باشد. بهتر است قصهها را بخوانید، تا هم لذت ببرید و هم به درستی ...
قصههایی برای 8 سالهها
قصههایی برای هشت سالهها، مجموعه 9 قصه است. قصههایی مثل: عنکبوت رقصان، اژدهایی در جامدادی ویلیام و قطار اشباح بدون شبح و... را بخوان! همانطور که از اسم قصهها پیداست، هر قصه حال و هوای خاصی دارد و این تنوع باعث میشود که این مجموعه بسیار جذاب و سرگرمکننده باشد. بهتر است قصهها را بخوانید، تا هم لدت ببرید و ...