بیرون که رفتند، مگ از سر تنفر فریاد فروخوردهای کشید؛ تمام کرمهای خاکی حیاط روی پله خزیده و همانجا مرده بودند. محوطه چمنکاری حالا صرفا حالت اسفنجی نداشت، بلکه خیس آب بود و مثل باتلاقی لجن گرفته به نظر میرسید.
طنزآوران جهان نمایش (دفتر 7) نمایشنامه
مجموعه طنزآوران جهان نمایش، حاصل کوششها و پژوهش های علمی و عملی - پنج دهه اخیر - یکی از پژوهندگان و دستاندرکاران راستین هنر نمایش در عرصه کمدی در این مرز و بوم است.
سعی بر این است که بعضی از دفترها به یک یا دو تن از طنزآوران صحنه نمایش اختصاص یابند که نامآورترند و برخی از دفترها از ...
سن نفرتانگیز (مجموعه 8 شاهکار داستان کوتاه از نویسندگان بزرگ جهان)
میلان کوندرا نویسنده چک در جایی مینویسد:
تنها ادبیات است که میتواند ما را از بیرحمانهترین و ملالآورترین جنبه زندگی یعنی روزمرهگی دور کند. یک رمان خوب یا داستانهای کوتاه به راحتی میتواند ما را از ملال تعطیلات، بیهودگی، روزمرهگی و نکبت زنده بودن (به هر قیمت) و خیلی نکبتهای دیگر دور کند و لختی در هزارتوهای روابط پیچیده بین انسانها، ...
دزد و نگهبان (داستانهای کوتاه جهان 2)
هیچوقت عکسی از پدرم ندیدهام که مربوط به قبل از عضویت او در ارتش باشد. اصلا نمیدانم او در کودکی یا نوجوانی چه شکلی بوده. اگر پدرم مایملکی از والدینش ارث برده بود. اگر یادبود خانوادگی یا یادگاری از ایام جوانیاش داشت، من هرگز آن را ندیدم.
داستانهای کوتاه از ادبیات جهان
ناگهان مرد از همانجا که نشسته بود گفت: به نظر نمیرسد که قصهگوی موفقی باشید. عمه بعد از این حمله لفظی غیرمنتظره حالت تدافعی به خود گرفت و با لحنی جدی گفت: خیلی سخت است قصهای به بچهها بگوییم که هم آن را بفهمند و هم دوست داشته باشند. مرد گفت: من با شما موفق نیستم. عمه با حاضر جوابی ...
روزی روزگاری دیروز
1 شب درست بعد از پنجاهمین سالگرد تولدم، در باری را که از خانه دوران کودکیام چندان فاصلهای نداشت باز کردم. پدرم، در راه برگشت به خانه از دفترش در لندن، آنجا بود و به پیشخان تکیه داده بود. مرا نشناخت، اما من از اینکه پیرمرد را دوباره میدیدم خوشحال و تقریبا هیجانزده شده بودم به خصوص که او 10 ...